ولادت
دست تقدیر ولادت آیتالله حاج شیخ محمدعلی تسخیری را در جوار بارگاه مولایش در نجف اشرف قرار داد. او هفدهم مهرماه ۱۳۲۳ در خانوادهای ایرانی که در جست وجوی علم به حلقۀ مجاوران بارگاه ملکوتی امام اول شیعیان علی بن ابی طالب(ع) پیوسته بودند، به دنیا آمد. وی اولین فرزند خانوادهای بود که در راه تحصیل علم و کسب و انتشار معارف عظیم دین خدا و مکتب اهل بیت(ع) سال ها مرارت و رنج سفر، غربت و محرومیت را برخود هموار کرده ، طاقت آورده بودند. پدر ایشان آیتالله شیخ علی اکبر تسخیری تنکابنی جوان مقید و پرتلاشی از اهالی جواهرده رامسر بود که در خانوادهای کشاورز زندگی می کرد و در اثر ارتباط و علاقهای که به مراکز دینی منطقه و مجالس مذهبی در او ایجاد و شعله ور شده بود، به فکر گام نهادن در مسیرتحصیل علم افتاد.
دوران کودکی
سالهای کودکی محمدعلی به طور عمده به فراگیری تعلیمات ابتدائی نزد مادر و خانمی صالحه در محله و نیز کمک به مادر در منزل گذشت و پس از طی مراحل اولیه آموزشی، به استادی به نام آقای علائی سپرده شد تابه وی قرآن و دروس ابتدائی و دبستانی را بیاموزد . این معلم در نجف و بین خانوادههای علما بسیار معروف بود و تعلیم بسیاری از نوجوانان و طلاب درمراحل ابتدائی توسط وی انجام میشد؛ زیرا در آن زمان تحصیلات رسمی به شکلی منسجم نبود و کتب درسی واحدی هم معمول نبود و حداقل این که رواج عمومی نداشت .از آن گذشته بسیار بودند خانوادههای متدینی که ازاعزام کودکان خود به مدارس دولتی اِبا داشتند؛ از جمله شیخ علی اکبر تنکابنی که به هیچ وجه زیر بار ثبت نام فرزندش در مدارس دولتی نمیرفت، در حالیکه مدرسه ایرانی با نوع تعلیمات آن روزگار ایران درعراق وجود داشت .بدین ترتیب تحصیلات ابتدائی و آموزش قرآن در مکتب خانه آقای علائی به انجام رسید و محمدعلی جوان چندسالی به منظور کمک به معیشت خانواده به کار در بازار در یک پارچه فروشی پرداخت و هم زمان با زحمت و علاقه واصرار زیاد، تحصیلات دبیرستانی را در دورههای شبانه دبیرستان دولتی ادامه داد و پس از چندسال به طور رسمی در دبیرستانی دینی که افراد مذهبی نجف در طراز دبیرستان دولتی تأسیس کرده بودند، به نام «المنتدی النشر» ثبت نام کرد و دیپلم خود را از آنجا گرفت و آماده تحصیلات عالی شد. این مدرسه در واقع یک مؤسسه انتشاراتی، فرهنگی و آموزشی بود که توسط عدهای از علمای روشن و آگاه به زمانه، مثل آقایان علامه مظفر، سید محمدتقی حکیم ، مرحوم شیخ محمدکاظمی شمشاد – از اهالی هند –آیتالله شیخ محمدتقی ایروانی ، آقای سیدهادی فیاض و عدهای دیگر ازشخصیتهای عرب، ایرانی و هندی ایجاد شده بود.از خصوصیات دوران کودکی محمدعلی ، جسارت ، بی باکی ، اراده قوی واجتماعی بودن بسیار بارز بود؛ به طوری که با قدرت ارتباطی، سریعاً با افرادی که آشنا می شد، انس می گرفت و هرگز حالت انزوا و گوشه گیری به خود راه نمیداد. او در بازیهای کودکانه نیز همیشه سعی میکرد سایرین را به دور خود جمع و برایشان سخنرانی کند. آثار اراده قوی و قدرت تحمل مرارتها و سختیها در همان سنین در او پیدا بود؛ به طوری در شرایط فقر وناداری که گاهی ارادههای قوی را از مسیر علم باز میداشت و به کسب وکار وتحصیل مال و معاش میکشاند، او ضمن کار زیاد و خسته کننده، همچنان استوار به تعلم و تعلیم عشق میورزید و تمرین تبلیغ میکرد و در جوانی نیزجوشان و خروشان هم در بازار و هم دانشکده و هم در حوزه، پیگیر وخستگی ناپذیر به کار و تحصیل آن هم به طور چشمگیر ادامه میداد؛ به طوریکه برای تذکر و تشویق اکثر خانوادهها به فرزندانشان، مثال و الگوی مطرحی بود که غالباً ذکر میشد.
تحصیلات دانشگاهی و حوزوی
توفیق مدارس مذهبیِ طراز مدارس دولتی، برخی اهالی مؤمن نجف را برآن داشت تا دانشکدهای برای تحصیلات تکمیلی جوانان مسلمان تأسیس کنند .این دانشکده که بعدها به «کلیة الفقه نجف» معروف شد، محل ادامه تحصیلات شیخ محمدعلی جوان شد که در آنجا دروس دانشگاهی را منطبق بر سطوح حوزوی تعلیم میدادند. این در حالی بود که قبل از آن، دروس حوزوی را درمحضر اساتید نجف آغاز کرده بود. حضور در دروس اساتید دوره سطح حوزه، حضور فعال در دانشکده و طی مراحل مختلف آموزش رسمی فقه و همزمان حضور در بازار به قصد کمک به معاش خانواده، شاید به زبان و بیان، آسان آید، ولی با قدری تأمل میتوان به پشتکار و اراده مردی پیبرد که در آن سالهای زندگی چون فولاد آبدیده در کوره روزگار چنان تافته شد که اینک در ایام پیری وفتور جسم، همچنان چون ساعتی دقیق کار میکند، میگوید، مینویسد، سفرمیرود، در جلسات گوناگون مشارکت میکند و در مباحثههای گاه پیچیدهِ علمای مذاهب و ادیان مختلف یکه تازی میکند. منطق مظفر، الفیه ابنمالک ، لمعه و سایر دروس را در دانشکده فقه درسالهای مختلف، نزد اساتید آنجا که غالباً از علمای معروف بودند، به خوبی فرا گرفت و هم زمان مکاسب، اصول فقه ، کفایه، رسائل و باز هم لمعه را درمحضر اساتید بارزی چون سیدمحمدتقی حکیم، صاحب اصول فقه مقارن ، مرحوم خاتم یزدی، آیتالله سیدمحمد رجائی ، مرحوم شیخ کاظم تبریزی، شیخ مجتبی لنکرانی و بسیاری بزرگان دیگر فرا میگیرد. توفیق در تحصیل علاوه بر ارادهِ قوی و اشتیاق آموختن و اساتید خوب، نیازمند شرایط دیگری نیز هست؛ از جمله آسودگیِ خیال از جهت تأمینِ معاش در شهری با زبان رایج عربی و تسلط بر آن زبان.
روزی ایشان به منظور برخورداری از شهریه آیتالله العظمی خوئی که در حدود دو دینار عراقی بود، به یکی ازنمایندگان ایشان مراجعه کرد و قرار شد پذیرش مشروط به امتحان احاطه ایشان به دروس علمی باشد . در جریان این امتحان، سلطه شیخ جوان ایرانی به زبان عربی، چنان ممتحن را به وجد آورد که بلا فاصله عبائی به عنوان جایزه به وی هدیه کرد، در حالی که در جریان امتحان فکر میکرد ایشان لبنانی یا عراقی است !. شیخ محمدعلی در سالهای آخر تحصیل در دانشکده فقه به دروس خارج مراجع برجستهای چون آیتالله خوئی و آیتالله محمدباقر صدر پیوست و شکوفایی روح انقلابی او در محضر آقای صدر جلوه کرد و روز به روز اوج گرفت.
مبارزات سیاسی
سالهای پایانی تحصیل آقای تسخیری در دانشکده فقهِ نجف و حضوربیشتر او در درس های خارجِ فقه و اصول مراجع بزرگ، مقارن، تحولات مهم سیاسی در عراق بود. گروهی به سرکردگی حسن البکر و صدام حسین با کودتاعلیه حکومت برادرانِ عارف که خود علیه عبدالکریم قاسم به حکومت رسیده بودند، قدرت را از آنِ خود کردند ورژیمی به شدت خشن، با تشکیلاتی مافیایی متشکل از بی رحم ترین عناصرحزب بعث برقرار کردند. این حزب در مبانی ایدئولوژیکی متأثر از افکار فردی مسیحی و ظاهراً چپ گرا به نام میشل عفلق بود که نخستین سنگِ بنای افکارسیاسی و حزبی را مبارزه با دین، به ویژه تشیع و حوزههای علمیه و مردان و زنان مؤمن گذاشته بود.
شدتِ عمل و رفتار خصمانه عناصر سرسپرده حزبِ بعث با بیوت علما و مراجع عظام، مبارزه سازمان یافتۀ آنها با اعتقادات مذهبی و مراسم و آداب دینی و سعی آنها در محوکردن زمینههای تربیت اسلامی، موجب پدید آمدن شرایطی در سراسر عراق، به ویژه نجف و کربلا شده بود که ضمن گسترش فقر و سختیِ معیشت، امکان هرگونه حرکت و جنبش واعتراض و یا حتی رفتار سیاسی متعارف را از اکثریت شیعه عراق، بلکه تمامی مردم معتقد و متدین آن کشور سلب کرده بود. وقتی در سالهای پایانی دهه پنجاهِ میلادی، حکومتِ سلطنتیِ عراق ساقط شد و عبدالکریم قاسم به حکومت رسید، شرایط اجتماعی و سیاسی عراق تاحدود زیادی باز شده، امکان نشوونمای اندیشههای سیاسی و اجتماعی فراهم آمده بود. در این سالها در شهرهای مذهبی هم حلقات بحثهای سیاسی وفرهنگی تشکیل گردیده و به سطح اجتماعی کشیده میشد. از جمله این حلقات، انجمنهای ادبی و حلقههای شعر بود.آقای تسخیری جوان نیز که علاوه بر تسلط بارز بر زبان و ادبیاتِ عرب، ازطبعِ لطیف و شاعرانه برخوردار بود و اشعار زیادی سروده بود، به یکی ازانجمنهای شعر پیوست و به تدریج نام و آوازه قابل توجهی در میان ادبای نجف پیدا کرد.هم زمان با تأسیس حزب الدعوه که بر مبنای مشارکت مؤمنان در سرنوشت سیاسی و در جست وجوی ایدههای حکومت دینی با موافقیت آیتالله صدر تشکیل گردیده بود، جوانان مسلمان و مبارز، به ویژه در شهرهای کربلا ونجف، جذب فعالیتهای سیاسی شدند. از جمله آقای تسخیری جوان که درآن روزها از شاگردان مستقیم آقای صدر بود.
با روی کار آمدن تکریتیهای حزبِ بعث و برقراری خفقان مجدد برجامعه عراق، فعالیتهای حزب ا لدعوه و موجودیت آن در خطر قرار گرفت وتحرکاتِ آن، جنبه نهضتی و غیرِعلنی پیدا کرد . در یکی از ایام محرم همان سالهای نخست، آقای تسخیری شعری حماسی سرود که با تکیه برعشق پیروان مکتب اهل بیت(ع) به سرورِ آزادگان حسین بن علی(ع) از سویی و قالبِ ساده و مردمی شعر و مضامین ضد ستم، به سرعت در میان دستههای عزادارِحسینی به نوحهِ عمومی تبدیل شد و یک روزه تمام نجف را فرا گرفت . این نوحه چنان شوری در جوانان ایجاد کرد که شهر یکپارچه علیه ظلم حاکم بعثیها به پاخاست و تمامی مراکز و سازمانهای دولتی آماج حملاتِ مردمی قرار گرفت و شهرِ نجف به دست مردم افتاد . رژیم سرکوبگرِ بعثی با خشونت تمام با این خیزش مردمی برخورد کرد و روزهای بعد بیشتر سران الدعوه، نوحه خوانها و سپس آقای تسخیری را بازداشت و روانه زندانهای مخوف کرد؛ زندانهایی که هولناك ترین شکنجهها در تاریخ انسانیت را در آنها اعمال میکردند. بعثیها برای یافتن و شناختن شاعر نوحههای انقلابی، عزاداران و نوحه خوانها را زنده زنده درونِ قبر میخواباندند و خاك بر آنها فرو میریختند تا به زبان آیند و شاعر را معرفی کنند. به این ترتیب شاعرِ انقلابی، شناخته ودستگیر و سریعاً و بدون محاکمه به شکنجه گاه سپرده شد . داستان این شکنجههای مستمر، خود فصلی تلخ در تاریخ مبارزات مردم مسلمان است که چون در حق مبارزان راه دیانت و آزادی اعمال میشد، چندان مورد اعتراض مدعیان حقوق بشر و بوقهای تبلیغاتی اروپایی و آمریکایی و حتی عربی قرارنمیگرفت.
عبورومرور نظامیان چکمه پوش با پوتین بر بدنهای دست بسته زندانیان، قراردادن آنها در سلولهای تنگ و تاریک به صورت چمباتمه به مدت طولانی گرسنه و تشنه و بی خواب، خواباندن آنها در لابلای جنازههای سربریدهِ دوستان و همفکرانشان، ضرب و شتم ، توهین و ناسزا و تهدیدهای مستمر به اعدام با شیوههای فجیع، تنها بخشی از این شکنجهها بود . آقای تسخیری مدتها در این گونه زندانها به سر برد. ایشان در مصاحبهای درباره این شکنجهها گفته است :«ما را در یک صندلی آهنی جای می دادند و دست ها و پاها را میبستند و سر را برهنه میکردند و آبِ داغ بر سرمان میریختند؛ به طوری که پوست صورت متورم میشد . یا مثلاً دست و پا را طناب پیچ میکردند و از پشت میبستند و از بالا روی قرقره ای رد میکردند و این کار را دو یا سه روز طول میدادند و هم زمان با مشت و لگد کتک میزدند و نوارسروصدا و نالههای سایر شکنجه شدگان را پخش میکردند و دستِ آخر ده، یازده نفر را درون اتاقی به ابعاد یک متر پِرس میکردند. انتقال از این زندان به آن زندان از نجف به بغداد و از آنجا دوباره به نجف و شکنجههای نو به نو، روزهای بسیار طاقت فرسایی بود که این آزاد مرد همگی را با نیروی ایمان و توکل تحمل کرد.سرانجام وی را به زندانی به نام «قصرالنهایه » انتقال دادند تا به جوخهِ اعدام سپرده شود . آشنایان خانواده تسخیری نقل میکنند که سیدهِ مادرشان با شنیدن این خبر، نیمههای شب بر بام منزل با صدایی بلند به درگاه خدای رحمان استغاثه میکند و ناله سر میدهد که یا فاطمه، یا فاطمه به جان حسین عزیزت فرزند این دخترت را نجات بده . به دنبال گریههای طولانی و ناله این مادرِمضطرب که تمامی محل را تحت تأثیر قرار داده بود، روزهای بعد به طورمعجزه آسایی خبر نجات شیخ محمدعلی جوان از قصرالنهایه و بازگشت او به خانه در محل پیچید.ماجرای این آزادی غیرمنتظره را خود شیخ این گونه نقل می کند:«قصرالنهایه در واقع زندان آخر بازداشتیهای رژیم بعث بود و کسی که بدانجا انتقال مییافت، دیگر ارتباطش با دنیا قطع میشد و به نوبت و حسب مورد به قتل میرسید. پدر ما شیخ علی اکبر با توجه به ارادتی که به امام راحل(ره) داشتند، میروند خدمت ایشان و درخواست دخالت میکنند .حضرتِ امام میفرمایند: میدانید من کسی نیستم که از اینان چیزی بخواهم،ولی فردا استاندارِ کربلا به خانه ما میآید، شما بیا و درخواستِ آزادی پسرت را مطرح کن . مرحوم پدرم همین کار را میکند. حضرتِ امام (ره) با عتاب با استاندار مزبور برخورد میکنند. او میگوید : “چشم ” و همین امر، سبب میشود که روز بعد مرا آزاد کنند». شیخ محمدعلی نجات یافته از اعدام، بلافاصله به عنوان نماینده آیتالله صدرجهت تبلیغ و رسیدگی به امور دینی عازم شهر دیاله شد و فعالیت های خود رااز سر گرفت . شیخ در اولین فرصت و مجالی که فراهم شد به مناسبت عیدسعید فطر به همراه جمع زیادی از اهالیِ دیاله عازم بیتِ امام راحل (ره) شد و در آنجا سخنرانی مفصلی به زبان عربی انجام داد که بسیار دل انگیز وشورآفرین بود. حضرت امام (ره) از آقای تسخیری خواستند با همان فصاحت از قول حضرتشان از حضور پرشورِ مردم تشکر کند و این در حالی بود که نیروهای مخفی و علنی امنیتی بعثی، هم بیت را زیر نظر داشتند، هم فعالیتهای تسخیری جوان را؛ از جمله این فعالیتها اداره حوزههای گوناگون حزبی، آموزش تعلیمات حزبی، سرپرستی حوزههای حزبیِ دبیران و معلمانِ مدارس، برگزاری مراسم وجشنهای مذهبی، ایجاد حرکتهای آگاهی بخش در دستهجات عزاداری وهیئت مذهبی، بسیج دستههای عزاداری دانشجویان و عزیمت آنها از کربلا ونجف به بغداد و ترویج سرودهای حماسی و انقلابی بود که همه این فعالیتها زیر نظر مرجعیت آقای صدر و با اشراف ایشان، علامه عسکری و مرحوم سید مهدی حکیم صورت میگرفت. این بزرگان همگی در نهایت به دنبال اقامه حکومت اسلامی بودند و این تلاشها به پرورش و جهت دهیِ فکری نسل انقلابی جوان معطوف بود تا زمینه را برای توسعه فعالیتهای سیاسی و سپس مبارزاتِ انقلابی آماده کند. در این سالها آقای تسخیری همچنین سفرهای تبلیغی زیادی به کویت داشت و حضور پررنگی در میان شیعیان آن کشور داشت. این سفرها وفعالیتها نیز که زیرِ نظر مراجع بزرگ شیعه در نجف انجام میگرفت، عاملی بود تا مجدداً عوامل حکومت بعثی برای وی پرونده تشکیل دهند ورفت وآمدها و سخنان و اقداماتش را زیر نظر بگیرند. اقداماتی که قرنها وسالهای طولانی در عرف جامعه مسلمان، عادی جلوه می کرد و از حقوق اولیه و طبیعی افراد و اجتماعات مذهبی هم در عراق و هم در کویت بود . آنچه مهم بود، شیخ محمدعلی با بی توجهی به تهدیدها و محدودیتها به دنبال انجام تکالیف دینی و جهد و تلاش در راه رضای خدای خویش و انتشار مبانی فکری نهضت رو به رشد انقلابی اسلامی بود.
اخراج از عراق
در سال ۱۹۷۲ میلادی و در گرماگرم تشدید اختلافات دو رژیم عراق و ایران، دولت بعثی به منظور اعمال فشار بر ایران و حوزههای علمیهِ عراق، تصمیم گرفت گروه عظیمی از ساکنان و مجاوران ایرانی و ایرانی تبار مقیم آن کشور را به یکباره و در شرایط سخت سرمای زمستان اخراج و در کنار مرزهای ایران رها کند. این اقدام ضد انسانی که با عجله و فشار و تهدید و ضرب وشتم صورت گرفت، شامل بسیاری از خانوادههای علمای محترم حوزه علمیه نجف نیز بود و آنان را بدون آب و غذا و در سرمای بهمن ماه به منطقه مرزی کرند آورد. رژیم وقت ایران نیز که آمادگی قبلی و علاقه به پذیرش حدود صدهزار نفر را در آن وقت نداشت، روزهای متوالی مانع ورود آنان به داخل کشور شد و این امر، شرایط سختی را به آوارگان تحمیل کرد؛ سرما، بی آبی، نبودِ غذای کافی و سرپناه و امثال آن .
تنها کاری که در طول ده روز آوارگی اجباری برای این خانوادهها صورت گرفت، توزیع دارو و غذا توسط مأموران سازمان شیروخورشید سرخ وقت ایران بود که البته بسیار مؤثر بود. سرانجام پس از پایان جشنهای رژیم شاه به مناسبت سالگرد انقلاب سفید کذایی به آوارگان اجازه ورود داده شد و معاودین در شهرهای مختلف کردستان، خوزستان، کرمانشاه و قم پراکنده شدند.خانواده آقای تسخیری در جریان این انتقال اجباری یک مشکل مضاعف نیز داشتند و آن، پنهان کردن شیخ محمدعلی بود که مجدداً توسط حزب بعث به اعدام محکوم شده بود و در به در دنبال او بودند و خانواده نیز وی را درمسیر پرمشقت نجف تا مرز ایران، در لابلای اثاثیه پنهان کرده بودند. گفتنی است که حزب بعث در یک اقدام ضد بشری قانونی مبنی بر اعدام تمامی افراد عضو حزب الدعوه را صادر کرده، به طور گسترده به دستگیری و شکنجه و قتل عام آنان مشغول بودند. نقل شده است که وقتی شهید آیتالله صدر را بازداشت و شکنجه میکنند، به ایشان پیشنهاد میکنند از حزب الدعوه اعلام برائت کنند و از مردم بخواهند فعالیت دینی، سیاسی نداشته باشند تا به موجب آن قانون، اعدام نشوند. همچنین از ایشان میخواهند درباره نهضت انقلاب اسلامی ایران و امام خمینی(ره) موضع گیری کنند. آیتالله صدر ضمن رد هر دو خواسته به همراه خواهر مکرمشان به استقبال شهادت می روند.
قم، مأمن و مأواي علماي بازگشته از عراق
شرایط اجتماعی و مردمی در آن سالها با مهر و محبت، پذیرای معاودین از عراق بود، به ویژه طلاب و فضلای رانده شده از عراق که غالباً ساکن کربلا ونجف بودند؛ اما شرایط سیاسی و اقتصادی آنچنان نبود که به سادگی و سرعت بتوانند به زندگی و تحصیل خود سر و سامان دهند. از این رو خانواده آقای تسخیری در طول یکسالِ اول اقامت در قم یازده منزل عوض کرد و این خود حاکی از سختیها و ناملایماتی بود که برای یک عالمِ جوان، مانعی بر سر راه پرداختن جدی به تحصیل، تحقیق و تبلیغ به حساب میآمد. سرانجام پس از یکسال و با کمک دوستان خانواده که در نجف نیز مراوده داشتند، منزل کوچکی اجاره کردند و سپس به جمع فعالان حوزه درعرصههای تحصیلی و تبلیغی پیوستند. یکی از فعالیتهای آن زمان شیخ، تدریس در مؤسسه «در راه حق » بود که سالها پیش توسط جمعی از علمای قم به منظور نشر معارف دینی برای تودههای مردم، به ویژه جوانان تأسیس شده بود و احکام، اخلاق اسلامی، تاریخ و موضوعات روز از دیدگاه اسلام را به زبانی ساده و در جزوههای کوچک نشر میداد. آقای تسخیری در جمع اساتید و فعالان این مؤسسه، به تدریس زبان عربی پرداخت، آن هم به شیوه امروزی و مطابق با نیازهای زمان؛ به طوری که شاگردان بتوانند به سرعت به توانایی لازم در مکالمه، ترجمه ومطالعه متون مختلف دست یابند. این خدمت مؤثری بود که بعدها و پس از پیروزی انقلاب اسلامی منشأ آثار قابل توجه و تسهیل ارتبا طات طلاب انقلابی با مردم مسلمانِ جهان، به ویژه عرب زبانان شد. همزمان به اتفاق تعدادی ازشاگردان آیتالله صدر در قم حلقهای بین خود تشکیل دادند که تقریرات درسی ایشان را که به دستشان میرسید، مباحثه کنند . آیتالله سید کاظم حائری که از شاگردان مبارزِ شهید صدر بود، تقریرات را مطرح و نظریات خود را ابراز می داشت و سپس بحث ها شروع میشد. از جمله افراد این جمع سید رضا حائری، شیخ مرتضی شریعتی، سیدعبدالهادی شاهرودی، سیدمحی الدین اشکوری و تعدادی دیگر از علمائی بودند که از عراق رانده شده و امکان حضور مستقیم در دروس شهید صدر را از دست داده بودند . تأثیر شخصیت و اندیشههای شهید صدر بر آیتالله تسخیری چنان بود که هرگاه از او سخن به میان میآمد، آثار وجد در چهره وی نمایان میشد. خود او می گوید:هر سطری که مینویسم و به هر بحثی وارد میشوم، فکر آقای صدر راهنمای من است، من تا به حال حدود چهل جلد کتاب و بیش ازپانصد مقاله نوشتهام، احساس میکنم همه اینها از فضل الهی است که به دست مرحوم آقای صدر برایم حاصل شده است. شهید صدرمرجع بزرگی بود . روزی که امام خمینی حکومت اسلامی را برپاکرد، از خودبی خود شد، این چیزی بود که همگان شاهد بودند. به شاگردانش نامه نوشت که شما در وجود امام ذوب شوید؛ همان طورکه امام در اسلام ذوب شده است و سپس به امام نوشت که من، مرجعیتم و همه امکاناتم در خدمت شماست و سرانجام، جان شریفش فدای وفاداری به امام، اسلام و انقلاب گردید. آقای تسخیری در تکاپوی علمی و در جست وجوی هرچه بیشتر معرفت وحکمت به جمع شاگردان شهید استاد مطهری نیز پیوست و از آنجا که نزدیکی و قرابت فراوانی بین افکار و نظریات استاد مطهری و شهید صدر مییافت، وقت زیادی را صرف دروس ایشان میکرد. خودش میگوید: در زمینههایی که شهید مطهری وارد شده بود، شهید صدر هم وارد شده بود، با اینکه شاید یکدیگر را ندیده بودند. در مسائل جامعه شناسی، در تجدد، مسائل اعتقادی، در تصور کلی از جامعه؛ این دو بزرگوار آن قدر به هم نزدیک هستند که انسان فکر میکند باهم در این مسائل مباحثه داشتهاند. مشکلاتی را که هر دو بررسی کردهاند، خیلی به هم نزدیک است . من در مقالهای مقایسهای بین این دو بزرگوار داشتهام و هر دو اثر عظیمی بر من داشتهاند.ایشان در بیان خاطراتش از این دوران میافزاید: یکی از خاطرات خوبم تحصیل نزد مرحوم استاد شهید مطهری بود که برایم مرحله شیرینی بود. فلسفه میخواندم و جلسات جالبی داشتیم که در داخل خانهها تشکیل میشد. آقای محقق، مرحوم سید احمد آقا، آقای شرعی، آقای طاهری خرم آبادی و آقای خالقی هم میآمدند و جلسه ویژهای بود. بعداً یک سری درس را در مساجد شروع کردند، از جمله فلسفهِ تاریخ که همه را میرفتم. در این سالها آقای تسخیری به تدریس برای طلابِ خارجی در حوزه علمیه قم نیز پرداخت؛ زیرا علاوه بر تسلط به زبان عربی، با زبان انگلیسی هم آشنا بود . از جمله بسیاری از طلابِ تایلندی که هماینک در کشورشان به تبلیغ و فعالیت مشغولاند؛ پس از انقلاب ارتباط خود را با ایشان مجدداً برقرارکردند. همچنین در مدرسهای که به بیتِ آیتالله گلپایگانی وابسته بود، به طلاب خارجی درس میداد و فلسفه عبادات را در مؤسسه در راه حق ارائه میکرد، علاوه بر درس عربی که هم زمان توسط ایشان و اساتید دیگر از جمله آیتالله مصباح یزدی ارائه می شد. روحیه انقلابی آیتالله تسخیری در اوان اوجگیری اعتراضات مردم قم علیه رژیمِ وابسته و مستبد شاهنشاهی و گسترش آن به سراسر کشور، وی را مجدداً به صحنه مبارزه میکشاند؛ امری که با آن عمیقاً مأنوس بود و از پای نایستاد تا طلیعه پیروزی فرا رسید و فصلی نو در زندگی و فعالیتهای او آغاز شد؛ فصلی همراه با بروز قابلیتهای علمی و مدیریتی در عرصهای به گستردگی همه سرزمینهای اسلامی؛ دورانی که تجارب، آموختهها و خصایل کسب شده در روزگار پرماجرا ومشقت کودکی و جوانی اینک فرصتی برای بروز و ظهور و کار بست یافته بود.
مسئولیت ها
- مشاور مقام معظم رهبری در امور فرهنگی جهان اسلام؛
- عضو مجلس خبرگان رهبری به نمایندگی از استان گیلان (دوره سوم)؛
- معاون بینالملل دفتر مقام معظم رهبری از سال ۱۳۶۹ ؛
- رئیس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی از زمان تأسیس ( ۱۳۷۳ تا ۱۳۸۰ )؛
- دبیرکل مجمع جهانی اهل بیت (ع) به مدت نُه سال و عضو شورای عالی آن؛
- دبیرکل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی؛
- رئیس کمیته هماهنگی فعالیتهای مشترک اسلامی در سازمان کنفرانس اسلامی (به مدت پنج سال)؛
- مشاور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در امور بینالملل؛
- مشاورعالی امور بینالملل بعثه مقام معظم رهبری در امور حج و معاون بینالملل آن؛
- …
رحلت
آیت الله محمدعلی تسخیری که در تاریخ ۲۴ مرداد ۱۳۹۹ به سبب عارضه قلبی در بیمارستان خاتمالانبیاء تهران بستری شده بود، بامداد روز ۲۸ مرداد ۱۳۹۹ در سن ۷۵ سالگی دار فانی را وداع گفت.