تاریخ شفاهی آیت الله محمدعلی تسخیری
مصاحبهشونده: پروژه محمدعلي تسخيري
مصاحبهکننده:پژمان عرب
جلسه:۴
تاریخ:۱۹/۰۳/۱۳۹۹
مدت زمان مصاحبه: ۱:۴۸:۵۰
مکان: دفتر خبرگزاری تقریب
پیادهساز: زهرا جعفری
تاریخ پیادهسازی: ۲۲/۰۳/۱۳۹۹
بسم الله الرحمن الرحیم
س: جلسهی چهارم ۱۹ خرداد ۹۹ خدمت حاج آقای تسخیری برای تاریخ شفاهی ایشان
حالا اگر صلاح میدانید بااجازه تان من شروع کنم با این توضیحات.
ج: بفرمایید
س: من از خود شهید صدر شروع می کنم با این توضیحات و مقدمهای که گفتم….که ما باز اگر از شهید صدر…نحوهی رهبریاش، نحوهی مدیریت جلساتش و ارتباطاتی که منحصر به خود شما بود، خاطراتی که ازشان دارید اگر به ما بگویید محبت کردید.
ج: بسمآللهالرحمنالرحیم. مرحوم شهید صدر عرض کردم که یمی از ویژگیهای محختص به ایشان این بود که ایشان ایدئولوگ بود یا نظریهپرداز بود در همه ی علومی که وارد شدند؛ اقتصاد، فلسفه، منطق و تفسیر و امثال این ها، ایشان به سمت نظریهپردازی میرفتند. اشاره کردم که دنبال نوآوری بود. جای صحبت زیاد بود ولی همین مقداری کهمن اشاره کردم، ظاهراً کافی استو البته کسی که مراجعه میکند به آثار این شهید، به طور کامل این حیقت واضح خواهد شد ؟؟؟(۰۲:۳۵). حالا اگر فرصتی شد میتوانیم به این نظریه ها (بپردازیم)مثلاً به عنوان تئوری اقتصادی من از یک اقتصاددان بزرگ جهان اسلام که رئیس بانک بینالمللی توسعهی اسلامی بود و مدتها ریاست این بانک را برعهده داشت، سوال کردم که اثر آقای صدر در جهان اسلام چه بود؟ ایشان گفتند که ما البته درسمان اقتصاد اسلامی بود ولی خودمان مطمئن نبودیم اصلاً آیا در اسلام یک تئوری مکتب اقتصادی هست یا نیست و کتاب آقای صدر -اقتصادنا- یک انقلابی در خود ذهن اقتصادانهای مسلمان به وجود آورد و جداً یک طرح علمی جامعس بود و مبتکر که ما قبل از آن چیزی نداشتیم و خیلیییی تعریف کردند از این کتاب. کتاب آقای صدر یک کتابی بود که در جلد اولش-اقتصادنا- مارکسیست را بطور مفصل بحث کرده و با انتقادات فکری و تاریخی متریالیست تاریخی را باطل کرده. حتی یک جایی گفته فرض کنید ما از حیث فلسفی متریالیسم باشیم، آیا متریالیسم فلسفی مستلزم متریالیسم دیالکتیک است؟ فرض کن مادیِ فلسفی بودیم، آیا تئوری مارکس در زمینهی دیالکتیک تاریخی را باید قبول کنیم یا نه؟ حتی این سوال را هم مطرح کرد و مناقشه کرد. مسالهی عموم نظریهی ؟؟؟(۰۶:۲۱) تاریخی، دیالکتیک…آن را هم بررسی کرد و به ادلهی فکری و تاریخی باطل کرد. بعد از این در همین جلد اول آمدند و سرمایهداری را بررسی کردند و زیربناهای سرمایهداری را هم باطل کردند. در جلد دوم آمد و تئوری اقتصادی اسلامی را بررسی کرد. در اینجا عرض کنم که یک ویژگیهای عمومی مکتب اقتصادی اسلام را بیان کرد. اصلاً یک فرق خیلی مهم بین مکتب اقتصادی و علم اقتصادی اسلامی گذاشتند که توضیح می داد خیلی از اشکالاتی که به ذهن افرادی که دنبال شناخت مکتب اقتصادی بودند، می آمد و بعداً فرمود:ما نسبت به این مکتب اقتصادی باید فرق بگذاریم بین ما که داریم از یک مکتب پژوهش میکنیم، ما مُکتشف هستیم؛ یعنی یک حقیقتی هست و یک مکتبی هست و براساس این مکتب یک بنای قانونی انجام گرفته و ما از یک شریعتِ شامل این بنای قانونی، خودمان برخورداریم و بین آنهایی که فعلاً اقتصاددان هستند و می خواهند خودشان یک مکتبی را طراحی کنند؛ (با) این آقایانی که بخواهند از نو-مثل مکتبدانان یا اقتصاددانان…طراح اصلی-مینشینند و حقایق علمی را بررسی می کنند و براساس آن یک مکتب اقتصادی طراحی می کنند.
س: حاجآقا از کلاس درس شهید صدر خاطرهی خاصی یادتان میآید؟ درسش را هم شرکت میکردید؟
ج: هنوز من این جواب را تکمیل نکردم فقط یک کمی سریع من میگویم.
میگوید اینها مکوّل هستند، اینها طراح مکتب هستند، براساس حقایق خارجی و علمی می آیند یک طرحی (میدهند) اما ما که میخواهیم مکتب را به دست بیاوریم ما مکتشف هستیم، به این معنی که خداوند متعال خودش اعلم به جمیع حقایق طبیعی و علمی و انسانی و اجتماعی (است) اعلم به همه (است چون) خودش خالق جهان است و خودش آمده براساس علمش آنچه به نفع انسان است تعلیم کرده (به انسان)و داده (به او) و یک ساختمان از احکام و از بینشها، از مفتهیم هم داده به ما. ما که می خواهیم این مکتب را به دست بیاوریم باید که این احکام را بررسی کنیم و مفاهیمی که اقتصادی که ارائه کرده، در رابطه با مالکیت، در رابطه با عدالت اجتماعی، در رابطه با…
س: بانک
ج: حالا بانکداری خودش فینفسه یک مجموعهای در آن زمان هم نبود…حالا هرچه هست، آن مفاهیم را میاوریم و از آن مفاهیم سوال میکنیم یا از احکام اسلامی سوال کنیم. آن وقت در رابطه با احکام میگوید ما اگر احکام اسلامی را جمع کنیم میبینیم که مجموعههایی (است) که با هم منسجم هستند، میتوانند برای (به) ما یک قانون مکتبی اقتصادی نشان بدهند. لذا ایشان در هر قانون مهم اقتصادی اول احکام را جمع میکردند. ایشان هم احکام را بیشتر از مکتب اهلبیت میگرفتند و هم فتوا و احکامی که دیگر مذاهب داشتند- فلذا ما میگوییم یکی از فعالان عظیییم (در بحث) تقریب مذاهب مرحوم آقای صدر بود- اینها را می اوردند، ان احکامی که باهم منسجم هستند، طبق ذهن مکتشف جمع میکردند و از این احکام آن قاون مکتبی که زیربنای این احکام است را به دست میآوردند. و از مفاهیم هم…از بینشهای اسلامی هم استفاده می کردند و آن قاعدهی کلی را یک به یک پیشرفت کردند. البته خودشان در مسالهی تفسیر طریقه شان را هم بیان می کنند. در تفسیر -من یک دفعه من اشاره کردم- میگوید ما تفسیر موضوعی حقیقی این است که ما یک ایدهای را میگیریم و آرای مختلف را دررابطه با آن ایده جمعاوری میکنیم، اشکالات اساسی که مطرح شده در رابطه با آن ایده (را) هم به دست میآوریم و راه حلهای آن را هم به دست میاوریم بعداً میآییم سراغ قرآن و مینشینیم به عنوان یک شاگرد در محضر استاد، (نزد قرآن است) و سوالات خودمان را طرح میکنیم. یعنی قرآن را به نطق در میآوریم. من اشاره کردم به تئوری استنطاق! سوال میکنیم..یک…دو…سه…و با دقت آن استنباط نظری را به دست میاوریم و در خود استنباط هم دونوع استنباط داریم؛ یکی استنباط احکام از ادله و یکی استنباط قواعد مکتبی را از احکام. مثلاً ده تا ۱۵تا حکم. مجموعهی اینها کاشف از یک خط مکتبی است.
س: حاجآقا شهید صدر فقه مقارن را عملاً آنجا یاد میدادند یا
ج: نه فقه مقارن مال احکام است. این فقه تئوری است و یعنی با همان نظر اجتهادی از احکام یک قاعدهی کلی به دست بیاورد.
س: (درست است یعنی) ممکن بود این آرا، آرای اهل سنت باشد یا آرای شیعیان
ج: (بله) و همین اقا میگوید که اسلام پخش (است) بین همهی این احکام. ما می خواهیم آن تئوری (را اکتشاف کنیم)، (آن) نظریات مکتبی پخش اند. آثارشان نزد آن فقیه و آن فقیه و آن فقیه (پخش است) ما میخواهیم آن خط مکتبیِ رئیسی را هم به دست بیاوریم. آنها را که آوردیم، آن تئوری جامع مکتبی را به دست خواهیم آورد. هرچه هست اولین نظریهی اقتصادی اسلامی را ایشان نشان دادند و در همین کتاب هم گفتند ما اجتهاد کردیم و این نتیجه را به دست آوردیم، معنایش این نیست که این یگانه راه (است) و این یک نظر (است)، یک اجتهاد (است). ما انتظار داریم دیگران بیایند و هم روی طریقه و روش نظر بدهند و هم آن روش را پیاده کنند و تئوری دیگری را مقابل این تئوری در بیاورند! ولی متاسفانه من با اطلاعی که از کتابهای اقتصادی دیگران -چه عربی و چه ترجمع شده از زبانهای دیگر-دیدم کسی آمده (باشد) و این روش علمی را انجام داده (باشد)تا یک طرح جدیدی را ارائه بدهد. هرچه هست این دررابطه با نظریهی اقتصاد اسلامی است.
س: آیا مناظراتی هم آقای صدر داشتند با علمای دیگر سرِ
س: اصلاً جریان مقابل داشتند سر مباحث علمیشان؟
ج: نه نداشتند به آن سطح تا یکی بیاید و آن تئوری خودش را مطرح کند و با آقای صدر این مبادلات (را) انجام دهد.
س: رقیب فکری ایشان داخلی بود یا کلاً جهان اسلام و جهان را میدید؟ مسائلی که در جهان مبتلا (به همهی مردم است را می دید)؟
ج: کل جهان اسلام! اصلاً انسانی است این نظریهی مکتب اسلام، نظریهی فردی نبود، این برای کل انسانها…
س: نه من منظورم این است که آن زمان در کل عراق بودند از متفکرینی یا کسانی که به آن عقیده داشته باشند و شهید صدر بخواهد جواب کتابهای آن ها را یا…
ج: نه نه نه
س: همان فضای کلللی اقتصاد جهانی را و نگاههایی که بود را داشت جواب می داد.
ج: اما آن بحث اولیاش که جلد اولش است، وقتی که مارکسیت را بررسی کرد، سرمایهداری را بررسی کرد، از منابع اصلیاش رفت و استفاده کرد….(منابع) اصل مارکسیست (و سرمایهداری). من یادم هست از مرحوم رجاگارودی که اصلش روژهگارودی[۱] بود
س: بله
ج: فرانسوی…و رهبر حزب کمونیست فرانسه بود. از متفکرین (بود). یعنی حتی از متفکرینی که آقای صدر مناقشهاش را کرده و نظریهشان را باطل کرده همین آقای روژهگارودی (است). من از خود آقای روژهگارودی -بعد از اینکه مسلمان شد؛ اینجا یک دفعه به دعوت ما آمد و در کنفرانس اندیشهی اسلامی که اوایل انقلاب…تقریباً ۹-۱۰ جلسه برپا کرد، ایشان شرکت کرد-من سوال کردم که گفتمش کمونیستهای ما ادعا می کنند که آقای صدر کمونیت را نفهمیده و لذا مناقشه کرد. آخه این یک روش مکارانهی کمونیستها بود که می گفتند اگر بخواهی مارکسیست بشوی! باید ایدهات، فکرت مارکسیست باشد تا بتواند مارکسیست را بفهمد! اینجوری می گفتند. مرحوم گارودی گفت اتفاقاً افراد کمی بودند که مارکسیست را شناختند و آقای صدر یکی از آن افراد کم است که خوب و حقیقت مارکسیست و؟؟؟(۲۲:۵۴) را فهمید و طبق آن یک مناقشهی جهانی کرد؛ هم مناقشهی علمی، تاریخی و واقعیت را کلاً گفت و به یک جایی رساند که زیربنای اصل تحول، براساس متریالیسم تاریخی را، زیربنایش را زد. مثلاً خب این ها چرا ؟؟؟(۲۳:۳۱) تاریخی آوردند؟ میگفتند که باید ما کلید تحولات بشر را به دست بیاوریم و کلید تحولات با بررسی تحولات (به دست می آید). مارکسیسم میگوید مرحله به مرحله بررسی کرده از کمونیسم اصلی و طبیعی منتقل می شود به مرحلهی بردهداری (بعد)منتقل می شود به مرحله ی سرمایه داری، از آنجا منتقل می شود به مرحله سوشیالیستی که از سوشیالیسم[۲] بالاخره به کمونیسم میرسد. یکیک این مراحل را بررسی کرده، طبق نظریهی خود حتی متریالیک؟؟؟(۲۴:۳۵) تحول را باطل می کرد! تاااا رسید به کمونیست مرحلهی نهایی-کمونسین اصلی- میگوید در (بحث) کمونیسم اصلی، آیا بعد از این مرحله، مرحلهی دیگری هست یا این آخرین مراحل است. اگر این آخرین مراحل یعنی قبر تاریخ (کنده است)! تاریخ را باید دفن کرد که تحولی ندارد!
س: دیالکتیک دیگر ندارد
ج: ولی اگر تحول هست، با چه قانون؟ انعکاس این قانون در اجتماع آن درگیری طبقات است، اما در نظام کمونیستی میگوید (جامعه) طبقات ندارد. وقتی همه یکساناند، طبقات نباشد، درگیری هم که نیست، پس ؟؟؟(۲۵:۴۰) و درگیری نیست، پس تحول نیست! پس مارکسیست خودش تحلیل خودش را به قبر میفرستد و بعد از مرحلهی کمونیستی دیگر چیزی وجود ندارد. این مناقشات خیلی (بود). من یادم است در زندان با رهبر حزب کمونیست عراق-که هردوتا در یک جا زندان بودیم- با او چندتا از این اشکالات آقای صدر مظرح کردم، (در جواب) ماند!
س: همسلولی بودید؟
ج: همسلولی بودیم
س: چه کسی بود فامیلش؟
ج: حسن…حسن…حسن عبدالله…از این قبیل (بود فامیلاش)
س: این رهبر کمونیست کل عراق بود؟
ج: کل عراق
س: خب آن موقع حزب بعث مگر با اینها موافق نبود؟
ج: نه ه ه. حزب بعث با اینکه سوسیالیست بود ولی ضد کمونیستها (بود) و آنها را در بدترین زندان(ها) میکشید-کمونیستها را-کمونیستهایی که با بعثیها موافق بودند (را) نه -سالم می ماندند- اما آنهایی که مخالف بعثیها بودند قلع و قمع می کردند. هرچه هست من چندتا از اشکالات (کمونیست را گفتم و او در جواب ماند)
س: بگویید همینها را تعریف کنید…چه چیزهایی باهم صحبت کردید
ج: همین اشکالات اقتصاد و یعنی این تحولاتی که از مرجله ی کمونیسم اولیه به مرحله ی بردهداری، به مرحلهی فئودالی بعداً از مرحلهی فئودالی به مرحلهی سرمایهداری…همین…یکی اشکالاتش و تحولاتش و قوانیناش…آن وقت من درس می دادم در نجف (کتاب) اقتصاد ما را در حوزه
س: همان زمان؟ قبل از اینکه زندان بروید تدریس هم داشتید
ج: بله
س: برای طلبهها یا دانشگاه؟
ج: برای طلبهها…هرچه هست جواب نتوانست بدهد و آخرش به من گفت که من تسلیم منطق آقای صدر و مسلمان از نو می شوم و -یادم هست حالا…جالب اینجاست…کسی که آنجا میخواهند اعدامش کنند، خانوادهاش را…{در حال فکر کردن}…(اسمش)حسن عبدالجلیل….خانوادهاش را میگویند که بیاید تحویل بگیرد جسد را؛ و آمدند همین آقای رهبر کمونیست را بردند، ما گفتیم اعدامش کردند. هرچه هست خانمش مثل اینکه خانمش خواهر یکی از وزرای صدام است! و آن دخالت کرد و اصرار کرد آن وزیر و خلاصه معاف شد (از اعدام) و آزادش کردند. آمد که لباس ها را جمع و جور کند، به ما گفت که من تازه مسلمان (هستم)
س: تحت تاثیر همان صحبت های زندان بود
ج: آره…گفت که من به همان حرمی که ما در حرم آن تجمعهای کمونیستی را یواشکی برپا میکردیم، زیارت خواهم کرد و برای شماها دعا خواهم کرد و رفت؛ آزاد هم شد (ولی) نمی دانم حالا به کجا رسیده! حسن عبدالجلیل…هرچه هست میخواهم بگویم که با شکل علمی آقای صدر مناقشه کرده و به (با) همان قدرت علمی، ایشان تئوری (کمونیست) را از بین برد و به همان قدرت علمی توانست مکتب اقتصادی اسلام را تبیین کند و ارجحیت این مکتب را به مکاتب کمونیستی و سرمایهداری را ثابت کند.
س: من دو سه تا سوال کوچک مال (بحث)قبلی را بپرسم. آن نشستی که با روژهگارودی داشتید یادتان می اید چه تاریخی بود و آن موقع شما سمتتان چه بود؟
ج: همین جلسه
س: جلسه ای که گفتید در تهران بود
ج: من بین سالهای ۶۹ تا ۷۰ میلادی. یعنی حالا تقریباً
س: ۵۸-۶۹؟
ج: نه ۶۹ تا ۷۰ یعنی بین این دو سال بود
س: همایشی ما داشتیم در ایران؟
ج: نه همایشی (نبود)
س: اختصاصی خود ایشان آمده بودند
ج: نه با خود ایشان در زندان باهم…
س: آهان نه زندان منظورم نبود…روژه گارودی را گفتم…آن نشست روژهگارودی
ج: گارودی؟ بعد از انقلاب
س: بله بعد از انقلاب (بود). اوایل انقلاب بود؟ تاریخش را یادتان میآید؟
ج: اوایل به…نمیدانم کدام اجلاسی از اجلاسهای اندیشهی اسلامی که اولین اجلاس بینالمللی ما (بود) ما هم الگو گرفتیم از اجلاس اندیشه اسلامی الجزایر که قبلاً چندتایش را ما رفته بودیم. از ان الگو گرفتیم و چنین اجلاس فکری (برگزار کردیم)
س: تاریخ دقیقش را یادتان نمی آید حاجآقا؟
ج: تاریخش هست اگر بخواهم بررسی کنم. اصلاً من یک کتابی دررابطه با اجلاسهای اندیشهی اسلامی در الجزایر نوشتم و نکات مهمش را آنجا یادآوری کرد. عرضم این است که این هست و می شود در آورد. این نسبت به روژهگارودی.
س: روژهگارودی…ولی این ایام، (ایامِ) زندان نجف بود که شما کدام زندان بودید؟ چون چندتا عوض شد…
ج: قصرالنهایه…کاخ نهایت.
س: او مواجهه کرد یا شما باهاش مواجهه کردید بار اول؟
ج: ما بیکار نشسته بودیم. بیکار در سلول نشسته بودیم، باهم صحبت کردیم. البته بین هردو شکنجه. هرآن اینها شکنجه می کردند. ما بین دو مرحله مینشستیم و ادامه میدادیم بحث های فکری (را)
س: او هم مواجهه داشت (پس) یعنی فوری (تسلیم نشد) اول کلی بحث کرد
ج: بله اول اصلاً شاید میگفت چه و طراح چه و
س: سنش را یادتان هست آن زمان؟
ج: آن زمان من گمان میکنم ۲۴ ساله اینجوری بود
س: شما خودتان؟
ج: من ۲۴ سالم
س: بله…آن (حسن عبدالعزیز)را میگویم
ج: ایشان ۵۰…۵۰ و اندی بود.
س: درس حوزه هم خوانده بود؟
ج: نه نه…
س: کت شلواری بودند
ج: کمونیست بودند. حتی در حرم اباعبدالله ع اینها جلسات حزبی را برپا می کردند. همین که من می روم و از نو زیارت می کنم.
س: از این مواجهه ها باز هم داشتید؟مناظرهها در زندان با کسان دیگر؟ این را احتمالاً عمداً انداخته بودند کنار شما
ج: اتاقمان یک متر و نیم در دومتر…اینجوری بود. ما گاهی ده نفر (در آن بودیم). هرچه هست میخواهم عرض کنم (که) از اول آقای صدر تئوریسین بود. در همهی علومی که وارد شد! و کاش عدهای (ادامه می دادند). من این ملامت را به شاگردان مخصوص آقای صدر دادم که این کار را دامه ندادند
س: آن روش اجتهادیشان را منظورتان است
ج: آن روش اجتهادی را ادامه ندادند و به یک نتایجی بالاخره به تبع نرسید. البته من در خود ایام ریاست سازمان فرهنگ و ارتباطات، یک اجلاس جهانی به مناسبت
س: سالگرد ایشان
ج: سالگرد اعدامشان گرفتم در تهران و خیییلیها را دعوت کردم. ۲۰۰تا متفکر از اطراف جهان شرکت کردند. اجلاس خیلیی عظیمی (بود) و اخیراً محصول آن اجلاس به دستم رسید.
س: کتاب شده؟
ج: کتاب شده. آنجا یک گروهی در حوزه تشکیل شد و اینها همهی مقاله ها را بررسی میکردند و چند مقاله را انتخاب کردند که ما آوردیم و مقاممعظمرهبری دامت ظله یک پیامی داده بودند به این اجلاس (که)تا حالا یادم هستو حضرت آقا فرموده بودند که آقای صدر الگویی برای طلبههای جوان است که ببیننند یک فرد چقدر می تواند تحولی در جامعه به وجود بیاورد. چون آقای صدر (در) روزی که اعدام شد یا ۴۸ یا ۴۷ سال داشت. و خیلی آقا بر مسالهی الگو بودن ایشان برای طلاب (تاکید داشت). در آن اجلاس شروع به جهش در زمینهی بحث و رفتار (بود) شروعی بود ولی متاسفانه نه ما اجلاسها را ادامه دادیم- خیلی خرجش میشد- و نه کسی در جای دیگر! بحثی میشد، اقتصاد؟؟؟(۳۸:۰۷) بحث نه مکتبی کامل نه تئوری (بلکه) دررابطه با مالکیت یک بحثی می شد، در رابطه با عدالت یک بحثی (میشد) اما (بحث در) تئوری کامل من ندیدم نه در ایران و نه در زبانهای دیگر و نه در زبان عربی (که بشود). من اینجا هم یک مثالی بیاورم. ببینید در آن زمان قیمت نفت خیلی بالا رفت
س: بله سال ۵۲
ج: و بزرگترین منتفع کشورهای خلیجفارس بودند و بعضی از افراد متدین در این فکر افتادند که یک بانکداری اسلامی (بزنند). قبل از آن چیزی نبود. بله یک مهندس مصری برگشته بود از آلمان و یک تعاونی اسلامی درست کرده بود در ده خودش. یادم است (اسم روستايش) بيت غمر[۳] (بود) به زبان مصري. انجا يك چيزي، يك شبه بانكي، جمعيتي…(ايجاد كرد).
س: صندوق مانند كه پول جمع ميكرد و وام ميداد بهشان
ج: آره وام مي داد. لذا مي شود گفت اين تجربهي اسلامي است. وديگر هيچي. اين البته حرفي كه ميزنم در سالهاي ۶۰ ميلادي (است) همان سالهاي ۴۰ ما ميشود.
س: اين تجربه را آن زمان از كجا متوجه شددي؟
ج: بعداً! بحث كه كردند اين را به دست آوردم. بعداً وقتي كه كويت مي خواست در اين زمينه يك بيتالتّمويل-يعني مركز سرمايهگذاري…يعني براي تغذيه ي مادي سرمايهگذاران…بيتالتمويل-(تاسيس كند)، نامه نوشت براي آقاي صدر كه شما هم براي ما يك طرح -براي آنكه آنها سني هستند- يك طرح بانكداري بدون ربا را بدهيد و آقاي صدر يك مجتهد قوي اقتصاددان نشست و اين كتاب بانك بدون ربا را، طرحش را براي آنها فرستاد.
س: آهان اين كاتب به درخواست آنها بوده كه باعث شده شهد صدر بنشيند و اين كتاب را بنويسد
ج: اهان اين جور
س: شما آن زمان كويت بوديد؟
ج: نه من در چاپ اين كتاب بعداً كه رفتيم در كويت خواستند چاپ كنند، من آنجا بودم و سهيم شدم در چاپ. هرجه هست يك طرح جالب (است) و اين طرح جالب هم باور به وجود اقتصادي اسلامي را گسترش داد و هم تجربهي (آن را) يعني خود طراحي بانكداري را اينجا ارائه داد و هم به سوي ايجاد بانكداري اسلامي؛ كه اين بانكداري اسلام ظاهراً اولين بانكي كه (در جوامع اسلامي ايجاد شد) در امارات (بود كه)يك تاجر اماراتي با كمك ديگران-اسمش هم يادم نيست ولي هست اين (مطلب). من (در) يك مقالهي طولاني (در روزنامه)اطلاعات اين مسير را آنجا عرضه كردم-آن (كويتي) يك بانك به وجود آورد.
س: آن بانك امارات هم برگرفته از همين كتاب بود؟
ج: روحش از كتاب آقاي صدر (بود). (آن) اولين بانك بود.
س: سال چند راه افتاد؟يادتان مي آيد آن؟
ج: پنج سال قبل از ايجاد اين بانك، كتاب را نوشته بود. اسمش رفته از ذهنم. هرچه هست اگر از (روزنامهي) اطلاعات بخواهيد شمارههاي اوليهي آن…چندتا مقاله
س: روزنامهي اطلاعات اوايل انقلاب…شما نوشتيد…
ج: اوايل انقلاب. بعد از آن، اين (فرد كويتي) كه ايجاد كرد و ديدند چيز جالبي است، رفتند كشورهاي اسلامي به سمت ايجاد يك بانك جهاني اسلامي براي توسعه ي جهان اسلام. اين بانك توسعهي اسلامي را بوجود آوردند كه مركزش جده است و سالها بود. تاحالا هم هنوز من عضويت كميتهي فقهي اين بانك را داشتم تااا اين اواخر كه روابط ما با سعودي قطع شد ديگه نمي توانستم بروم. تا همين پارسال بود كه جده هم دعوت كردند و ما رفتيم از استانبول ويزا گرفتيم-از همانجايي كه خاشوقچي را كشتند-
س: {خنده}
ج: من هم حتي ترسيده بودم! فرستاديم يك فردي از كنسولگري ما رفت آنجا ويزا را گرفت براي ما.
س: خودتان نرفتيد حاج آقا؟ {خنده}
ج: نه من{خنده} واقعش اين است كه اينها ترسناك است؛ و رفتيم جده (و من) هردو اجلاس را ( يكي اجلاس مجمعالفقه که من نمایندهی کل حوزههای علمیهی شیعه هستم، غیر از من شیعه نیست (در آن جمع) و من طراح؟؟؟(۴۵:۵۸) هم فقه شیعی هم اصول شیعی بودم و هم آن جلسه ی اقتصادی که ادامه نداشت و بهم خورد. روی هم رفته بانک توسعه در اوایل سال های هشتاد میلادی-؟؟؟(۴۶:۲۸) همه ی تاریخ(ها)ش میلادی است-
س: اشکال ندارد
ج: به وجود آمد و نقش عظیمی-یعنی بهترین محصول سازمان کنفرانس اسلامی همین دو چیز (است) هم مجمع الفقه بود و هم بانک توسعه ی اسلامی و بهترین رئیس هم همان دکتر احمد محمد علی (بود) که دررابطه با آقای صدر نقل کردم که (گفت) ایشان یک انقلابی در فکر اقتصاد اسلامی به وجود آورد و بر این اساس هم ما را ؟؟؟(۴۷:۲۱) کمیته. اتفاقاً هم این استاد و این دکتر خیلی با ما…
س: احمدعلی؟
ج: احمدعلی….روزی که اجلاسی برای تکریم (از) بنده گرفتند، احمد مخصوص ( و به صورت ویژه) از جده آمد اینجا و سخنرانی کرد و تعریف
س: شما احتمالاً ازش خاطرهی مشترک زیاد دارید
ج: بله یعنی….برای حجاج ایرانی، سالی که منع کردند که پول بفرستند برای حجاج، ایشان از خود بانک ابتکار، قرض داد یک مبلغ عظیمی.
س: چه زمانی بود حاجآقا؟
ج: موسم حج بود
س: میدانم..اخیراً یا آن قدیمها
س: بعد از حادثهی (سال) ۶۶؟
ج: من احتمال میدهم همان حادثهی ۶۶. بعد از او خیلی روابط خراب شد و نگذاشتند پول حجاج ایرانی برود. خودش قرض داد و بعداً از ایران گرفت و ایران هم یک سهمیهی خوبی دارد سرمایهی این بانک توسعه
س: خب حاجاقا من چون این مباحث بود میخواهم شما تز دانشگاهتان را هم بگویید. شما دربارهی تز دانشگاهتان هیچ صحبتی نکردید با حالی که در فعالیتهای تقریبی بعدیتان به شدت مهم بوده. زیر نظر دکتر محیالدین…استحسان مقایسهای تز کارشناسیتان بوده
ج: اوهوم تزمان….استادمان عبدالرزاق محیالدین بود که این آقا دبیرِ…. یک وحدتی درست کردند(کرده بودند)-وحدت شکننده- بین مصر و عراق و سوریه؛ ایشان دبیر کل انجا بود و میآمدند نجف درس میدادند. آن سال فارغالتحصیلی ما، ایشان استادمان بود.
س: شیعه بودند یا سنی؟
ج: شیعه! نجفی بود. ایتاد ما بود که من بحثم در رابطه با استحسان مقارن (بود). میدانید که شیعهها استحسان را رد کردند و خیلی از مذاهب سنی استحسان را قبول کردند. شیعه ها میگفتند اولاً جای استحسان اینجا نیست؛ جای آن جای دیگری است، ثانیاً یکی از اصول فقه نیست! بحثهای علمی شده بود و ما آنجا تزمان در رابطه با این استحسان بود.
س: این بخشی از فقه مقارن بود دیگه؟
ج: اصول فقه آنها بود. اصول فقه ما کتاب و سنت و اجماع و عقل، این اصول ما. اصول فقه آنها نه خیلی بیشتر است. قیاس دارند، استحسان دارند، مصالح مرسله دارند، عرف دارند…که همهی این ؟؟؟(۵۱:۴۱) آن چهارتا! آنها مال شیعه را رد کردند یا گفتند که به یکی از آن اصول قبلی برمیگردد که چهارتا بودند، مثل عرف. عرف خودش منبع تشریع نیست بلکه آن شناخت مرادهای اصول فقهی را تهیه میکند، یا اینکه میگفتند اصلاً باطل است. در رابطه با قیاس شاید ما ۲۰۰تا روایت داریم که (اصلاً) ردش میکند به طور کامل. در آن آمده که اول مَن قاسَ، ابلیسٌ و رد کردند (قیاس را). البته یک کتابی من بعد از این نوشتم و همهی اصول مطرح شده، چه (اصول) شیعه و چه سنی (و روایات را) بعضاً اجمالاً و بعضاً تفصیلاً آوردم. یک کتاب خیلی بزرک هم نیست و هرچه هست در رابطه با استحسان تز(ام بوده است). اما دانشگاه….
س: داشتید میگفتید (در رابطه با)انتخاب (موضوع)قبل از اینکه (ایشان موضوع بدهد)شما انتخاب کرده بودید؟ انتخاب خودتان بود؟
ج: بله
س: دلیلش چه بود؟
ج: گفتم ما از اول در صحبتمان عرض کردم که من با موسسات ممتدالنشر مرحوم آقای مظفر پیش رفتم. چه ابتدایی، چه دومرحلهی بعدی هم یک مقدار؛ ولی وقتی که تمام شد ما یک دانشکدهی اسلامی نداشتیم در نجف. ما وارد دانشکدهی فقه شدیم. یادم هست هنوز…سال ۶۳ میلادی بود و جالب بود که اصلاً یکی از زمینههای باز کردن افق جهان اسلامی همین دانشکدهی فقه بود. من گفتم یکی از زمینههای افقهای جدیدمان، ارتباطمان با حزبالدعوه بود، یکی هم این دانشگده بود و یکی دیگه هم ارتباطمان با مرحوم آیتالله شهید صدر بود.
س: حالا اینها را دانهدانه بگویید؛ دانشگاه مثلاً چطوری نگاه شما را باز کرد؟ چه چیزی داخل دانشگاه بود؟
ج: چون دانشگاه درس حوزوی را آکادمیک کرده (بود) و اساتید نخبه انتخاب کرده. اینها هم هرکدام….به اضافهی درسهای غیرحوزوی را هم برای اولینبار(تدیس میکردند)مثلاً جامعهشناسی، روانشناسی، حقوق وضعی، تئوری التزامی…التزام تئوریای بود که در حقوق وضعی مطرح شده و آنجا درس میدادند. پس اولاً دروس جدید، اساتید نخبه-حتی بعضی از استاتید از بغداد میآمدند نجف. و همین آقای عبدالرزاق خودش طلبه بود ولی رفته بود د دانشگاههای عراق و استاد درجه یک بود.
س: چه درس میداد؟ درسی که با عبدالرزاق داشتید چه بود؟
ج: تاریخی بود. مثلاً در رابطه با موالی. موالی یک اصطلاحی است که برای ایرانیها یا عجمها میگذاشتند و خب آن تعصب عربیت اموی با این موالی خیلی درگیر بود و یک قصهای دارند موالی، تاریخی (است). نشانیها را و همینطور مواضع منتخب تاریخی داشت. خودش هم یک ادیب قویای بود. بنظرم یک تحول عظیمی در فکرمان بوجود اورد.
س: فعالیتهای غیر از این درسها هم داشتند حاج آقا؟ مثلاً همایشی از علمای اهل سنت دعوت کنند؟
ج: بله همایش داشتند
س: بگویید آنها را
ج: عرض کردم یک دفعه همایش شعر عربی آمده بود در بغداد برای کل جهان عرب و دعوت کردند آنها را (که موجب شد یک) همایش فرعی در نجف به وجود آمد. یک دفعه اشاره کردم که آن جشنوارهی تولد امام حسین ع (که) سالانه شد (را) اینها اداره میکردند.
س: (در) این همایش شعر با آقای جواهری دیدار کرید یا نه از قبل تر باهاش ارتباط داشتید؟
ج: نه….جوان بودیم انجا….من و جواهری در ایران، وقتی که…ایشان خیلی محبت داشت به خانمش (که اسم خانمش)
س: ایرانی بود خانمش
ج: ؟؟؟(۵۹:۲۲) (بود) نه عرب (بود و اسمش) ؟؟؟(۵۹:۲۵) وقتی که خانمش (به) رحمت خدا رفت، مقام معظم رهبری، او را خواست جذب کند. ایشان یک شاعر از خانوادهی عظیم جواهری-صاحب جواهر که معلوم است…امام میفرمود: فقه، فقه جواهری-
س: از نوادگان همان (بود)
ج: از همان….دعوت کرد و ما را هم فرستادند که از ایشان دعوت کنیم، بیاید ایران…هم ما یک فاتحهای گرفتیم برای خانمش هم بیاید زیارت، شاید از روش انحرافیاش برگردد. ایشان هم آمد و یک قصیده و شعر جالبی دررابطه با آقا گفتند. ایهاالاعزالاجل[۴]…-حفظش ندارم- هرچه هست نتوانست زندگي آيماني را تحمل كند. طلبه بودهااا ولي منحرف شد.
س: به چه سمتي؟ به چه چيزي؟
ج: از اول به همان مفاسد اخلاقي. شراب و…(همان سري كه آمد) خييييلي سعي كرديم بگردانيمش، تهيه كنيم، ولي به هيچوجه حرم حضرت معصومه س نرفت
س: موقعي كه آورديدش ايران
ج: به هيچوجه حرم امام رضا ع نرفت
س: بهش ميگفتيد هم؟
ج: ميگفتيم برويم اقلاً زيبايي حرمها را ببين
س: توريستي ببين
ج: نكرد
س: چند سالش بود آورديدش ايران؟
ج: خيلي….نود تقريباً
س: اووووه….هنوز هم مقاومت ميكرد؟
ج: بله. شعر هم ميگفت؛ خيلي هم شعرش (زيبا بود؛ شعرش) زيباترين شعر عرب است. تاحالا كسي به سطح شعر مرحوم…مرحوم ميگويم نيست…خداوند (رحمتش كند) ولي ماند و بطري شراب بر دهان برد. همين آقا….
س: وقتي دعوتش كرديد عراق بود يا جاي ديگري بود؟
ج: سوريه بود
س: شما رفتيد آورديدش؟
ج: با صدام درگير شده بود و رفت سوريه. ما رفتيم از سوريه آورديم[۵]
س: سالش يادتان ميآيد يا هشتاد؟
ج: نه هفتاد
س: موقعي كه سازمان فرهنگ و ارتباطات بوديد
ج: شايد آن وقت
س: حاج آقا در جواني كه جلسات شعر ميرفتيد اشعار ايشان را دنبال ميكرديد؟
ج: همه دنبال مي كردند. استاد شعرا بود و قصايد ديني عظيمي داشت (ولي) متاسفانه منحرف شد.
س: بعدها منحرف شد يا همان زمان هم
ج: بعدها. دررابطه با اباعبدالله يك قصيدهاي دارد…عيني امرئي؟؟؟(۶۳:۲۸)…اصلاً روضهخوانها ميخوانند در مجالس شعر در رابطه با اباعبدالله.
س: يادتان مي آيد بخوانيد؟
ج: من حفظ نكردم زياد…. شَمَمْتُ ثَرَاكَ فَهَبَّ النَّسِيمُ نَسِيـمُ الكَرَامَـةِ مِنْ مصرعي[۶]
مثلاً همين…خيلي حفظ نكردم (اين شعرش را). جواهري بعد از انقلاب عبدالكريم قاسم -اين سال ۵۸ ميلادي (است)-
س: بله….۳۷ شمسي
ج: بعد از انقلاب عبدالكريم شد شاعر عراق اول. بعد داراي يك روزنامه بود كه شعرش هم هرروز يك…{قطع كلام}…بعد از آن با عبدالكريم درگير شد و رفت سوريه.
س: همان زمان عبدالكريم رفت سوريه يا نه؟
ج: ظاهراً اواخرش. با صدام كه كلاً درگير بود. ما ميخواستيم آدم شود (ولي) متاسفانه آدم نشد.
س: تمايلات بعثي سوري[۷] داشت كه رفت سوريه؟
ج: نه ه ه ه چون كه خود حافظ اسد ضد صدام (بود)
س: از لحاظ سياسي چطور بود؟
ج: سياسي…؟؟؟(۶۵:۲۶) نه…(اين نبود كه) يك مكتب سياسي مشخصي داشت(ه باشد)…خيلي مردد بود…كمونيست (هم) نبود.
س: نسبت به امام خميني شعري گفته بود؟ مواضعي داشت؟
ج: در رابطه با آقا من ميدانم (شعر داشت). من نميدانم در رابطه با امام (شعر داشته يا نه). شايد آقاي دكتر آذرشب -اينجا استاد است- شايد ايشان اطلاع بيشتري داشته باشد. ولي گمان نمي كنم. يعني ما آخرش ديديم نه خيلي دارد اذيت ميكند.
س: شما رفتيد چه بهش گفتيد؟ گفتيد مثلاً مقام معظم رهبري ميخواهد شما را ببيند؟
ج: نه اولاً تسليت گفتيم (بعد گفتيم)شما بيا انجا يك فاتحهاي بگيريم براي خانمت و آمد.
س: آن زمان آقاي آذرشب[۸] رايزن ما بودند در سوريه؟
ج: در سوريه بودند. آقاي آذرشب هم سهيم بود در آوردن (جواهري). همراه ايشان (جواهري) هم يك فردي بود پاشد اذيت كند! ديگه ما متحير بوديم كه
س: در ۹۰ سالگي؟
ج: چگونه ردش كنيم!
س: {خنده} ديگه شر شده بود اينجا برايتان
ج: در اين اثنا مادر حافظ اسد مرد! ميخواست يك نامهي تسليت بفرستد. ما گفتيم اين شخصيت به اين بزرگي كه از شما پذيرايي كرده، مناسب نيست (كه فقط يك نامه بنويسيد) شما برو آنجا (حضوري) تسليت (بگو)!
س: {خنده}
س: دكاش كرديد رفت
ج: {خنده}رفت ديگه. را برگشتي نداشت
س: يعني دوست داشت بماند ايران؟
ج: دوست داشت، ما (هم) خيلي (تلاش كرديم) ولي آن نقطههاي ضعفش نگذاشت (كه بماند).
س: چه چيزهايي ميخواست؟
س: مثلاً مطالبهي شراب ميكرد؟
ج: نه مسالهي شراب و اينها
س: ميخواست؟ميگفت برايم بياوريد؟ {خنده}
ج: پا شد اذيت كند
س: پيرمرد در اين سن و سال هنوز هم چيز بوده
ج: نه يعني اصلاً نتوانستيم بگذاريم (بماند) برگشت به همان عادات
س: همراه هم داشت؟ كسي كه مثلاً كنار دستش باشد و او ترغيبش كند…
ج: نه…نه…
س: حالا شايد اگر خامش بود….خانمش اين كارهاش كرده بود يا نه؟ خانمش اينوري بود؟
ج: من عقيدهي خانمش را نشناختم. و تجربهي خوبي بود براي ما. آقا چقدر دلش سوخت. گفت اگر اين بيايد… يعني ميفرمودند هم شاعر بزرگ عرب را ما در انقلاب خواهيم داشت، هم شيعه است، هم فرزند خانوادهي…
س: جواهري
ج: جواهري است. ولي من…
س: نگاه آقا (به ايشان) مثل (نگاهشان به) شهريار بود ديگه
ج: بله. متاسفانه اين آقا، لطف آقا بهش اثر نداشت…نميتوانست….
س: شما در جلسهي ديدار با آقايش هم بوديد؟
ج: نه من نبودم…من نبودم…آقاي آذرشب خيلي خاطره دارد ازش. اين نسبت به…
س: جواهري…اولين ديدارهايتان را يادتان است؟ جوان بوديد و…
ج: بله..من…
س: همان زمان شما را به اسم شناخت يا نه؟ ارتباط آن طوري (صميمانه) نبود
ج: نه…شناخت!
س: شناخت؟
ج: شناخت…خب ما نجفي بوديم. خوب تفاهم با هم (ميكرديم) حتي (با) لهجهي نجفي تفاهم ميكرديم. ولي عرض كردم تجربهي ناموفقي بود.
س: آن چيزتان را داخل پرانتز پرسيديم (اما) ادامه پيدا كرد…پاياننامه تان جايي بازخورد داشت موقعي كه كار كرديد؟
ج: نه هنوز بچه طلبه بوديم.
س: آهان…خود مرحوم مظفر يا ديگران استقبال كنند يا…
ج: نه مرحوم مظفر آن وقت (به) رحمت خدا رفته بود. خدا رحمتش كند.
س: گفتيد همزمان درس خارج مرحوم صدر را ميرفتيد، رسائل پيش مرحوم شيخ مجتبي قزويني ميرفتيد
ج: ميرفتم بله
س: كفايه را پيش مرحوم تبريزي
ج: شيخ مجتبي لنكراني
س: شيخ مجتبي لنكراني بله…از درسهاي اينها خاطرهاي يادتان هست؟ شيخ مجتبي لنكراني…آقاي مرحوم تبريزي…
ج: درسهاي آقايان سنتي بود. يعني درش آن چيزي كه يك جوان، (خصوصاً) جواني كه حالا تازه افقهاي جديدي برايش باز شده، در درسهاي آقايان چيزي كه اشباع كند اين انتظارات را نداشت. البته مردان بزرگي بودند و عالم بزرگي بودند. بالخصوص آقاي آشيخ مجتبي لنكراني درسهايي در تعطيلي ميدادند در رابطه با فلسفه (كه) درسهاي خوبي بود. آقاي صدر هم چندتا از درسهايش در تعطيلي بود. اين را ما نشستيم بعداً مطالعه كرديم و خيييلي استفاده كرديم. مثل بحث حوالهاش؟؟؟(۷۲:۲۱) و بحثهاي (ديگر). يك بحث زيبايي مرحوم آقاي صدر داشت به نام شبكهي مالكيتها. اصلاً آن برنامه ريزي اسلام براي مالكيتها، شبكهاي در طبقهي بالا، پايين، شبكهي مالكيتها در عقود اسلامي خيلي بحث زيبايي بود.
س: من اينطوري متوجه شدم…شما بگوييد نه اشتباه ميكني من مثلاً هم زمان بود….شما درسهاي مراجع ديگر و بزرگان ديگر را رفتيد بعد موقعي كه به درس شهيد صدر ميرسيد بيش از حد جذب اين درس ميشويد.
ج: بله
س: و بيشتر پيش شهيد صدر…
ج: نه اصلاً مراجع ديگر…با آقاي خويي ما رفتيم يك مدتي…
س: چند وقت درس آقاي خويي بوديد؟
ج: يادم نيست و حتي بحثها يادم نيست. درس آقاي خويي رفتيم
س: مرحوم آقاي حكيم هم گفتيد رفتيد
ج: نه مرحوم سيد محمدتقي حكيم! استاد دانشكدهمان (بود) كه آمد درس خارج (فقه هم) باز كرد (برقرار كرد). ما از اوايل طلبههايشان بوديم.
س: مرحوم بادكوبهاي
ج: آقاي بادكوبهاي استاد سطحمان بود، استاد كفايه. آقاي آشيخ جواد تبريزي هم -استاد كفايه- اينجا تشريف آوردند و شدند مرجع. آقاي شيخ مجتبي لنكراني مكاسب و رسائل (را) پيش او درس خوانديم.
س: هيچ خاطرهاي جالبي از درسهاي اين بزرگان يادتان نيست؟ يا از ويژگيهاي شخصيتي و اخلاقي اين بزرگان
ج: چيزي (يادم نيست)…تاثيري….ولي آشيخ مجتبي مرد عالمي بود و شوخ بود. خييلي شوخيهاي زيبايي حتي در خود مثال زدن در درس (ميگفت).
س: چي بود؟يادتان مي آيد؟
ج: نه ديگه اين مناسب نيست گاهي ولي اينجوري بود
س: يعني درسشان درس شيريني بود؟
ج: خيييلي شيرين. پر از نكته و جوك و اينها
س: {خنده} حالا بگوييد ما چاپش نمي كنيم. اينها همه را مي دهيم بعداً خودتان بخوانيد. هيچكدام را بدون اجازهتان چيز (چاپ) نميكنيم. براي خودمان بگوييد حداقل
ج: ببين به عنوان مثال يك بحثي دارند در اصول، بحث تجري. تجري اين است كه من يك فردي را خيال ميكنم كه آدم خيلي خوبي است، ميروم و حمله كنم كه بخواهم بكشمش و بعد معلوم مي شود كه آدم خيلي بدي است و خوب كاري كردم. مثالش {خنده} مثالش خيلي جالب بود. آورد در اقصي نقاط بدي استالين بود آن وقت (و) در)اقصي نقاط خوبي يك شيخ خيلي زاهد، مرحوم آشيخ عبدالرسول جواهري. مي گويد يك فردي متجري، ديده بود آقايي دارد ميآيد خيال كرد شيخ عبدالرسول است با آن محاسن و
س: آن هيبت
ج: گفت بروم حمله كنم بهش آمد حمله كند و از آنور معلوم شد اين استالين است! {خنده} ربطي ندارد اصلاً (بهم) خب اينها شوخي بود و توضيح مطلب ميداد ولي گفتني نيست.
س: درسهاي كدامشان شلوغتر بود؟ مثلاً آقاي لنكراني درس شلوغ بود؟
ج: بله شلوغ بود
س: چقدر جمعيت داشت؟
ج: اصلاً در همان جايي كه آقاي خويي درس ميداد…ايشان مي دانيد كه همدرس آقاي خويي (بود) و واقعاً هم آدم واردي بود.
س: شاگرد آخوند خراساني بوده يعني؟
ج: نه ه ه شاگرد آقاضياء عراقي بود و ميآمد و -مسجد خضراء ميگويندش. مسجدي است كه يك در دارد در صحن حضرت امير و يك در دارد بيرون صحن-
س: درس آقاي خويي هم همينجا برگزار ميشد
ج: بله
س: چند صد نفري جا دارد
ج: حتماً چندصد نفر. ولي ما درس سطوح پيش آقاي لنكراني و درس خارج هم نزد آيتالله خويي (رفتيم)
س: ويژگيهاي درس آقاي خويي (چه بود)
ج: آقاي خويي درسش ۲۰ دقيقه (طول ميكشيد)
س: ۲۰ دقيقه؟!
ج: بيشتر نبود. حفظ دارد. قد يقال مي آيد و همينطور پشت سرهم، مرتب جوابها را ميگويد، الصحيح و التحقيق را ميگويد بعد تمام مي شد.
س: كسي اشكالي كند و …
ج: اشكال ميكردند ولي خيلي نميشد
س: يعني سطح درس خيلي بالا بود
ج: بله. يعني آخرين سطح خارج بود مرحوم آقاي خويي.
س: يادتان مي آيد آن زمان بزرگان بعدي كه پاي آن درس بودند چه كساني بودند؟ معاصر با شما؟
ج: يعني…درس آقايان…از جمله خود آقاي صدر و (آقاي صدر) دائماً هم اگر اسمي (ميخواست از ايشان) بياورد به عنوان السيد الاستاد ميآورد. و ديگران (هم) ميآمدند. شايد خود اين آقاي سيستاني از شاگردانش بودند. بزرگان حوزه ميآمدند، بعضاً حتي تشريفاتي ميآمدند بعضيها نه. مجتهدي (نگاه كنيم) شايد ۲۰۰ مجتهد را تربيت كرد. يك درس خيلي پربار.
س: همان ۲۰ دقيقه
ج: همان ۲۰ دقيقه ولي خيلي محكم و مشخص. آن وقت اينها ميرفتند يا مباحثه مي كردند يا درس ميدادند
س: آن زمان جوان هم بودند. هنوز هم خيلي پير شده بودند آقاي خويي. ۵۰-۶۰ ساله بودند شايد…
ج: بيشتر
س: آقاي سيستاني را شما آن زمان ديده بوديد؟
ج: نه من رابطه نداشتم
س: با آقاي واعظزاده مثل اينكه در مشهد اول بودند…هم مباحثه بودند
ج: چه كسي؟
س: آقاي سيستاني
ج: شايد
س: در خاطات آقاي واعطزاده من خواندم
ج: شايد
س: از شاگردان نزديك آقاي صدر شما با كسي رفتوآمد نداشتيد؟
ج: چرا با همهي اينها رابطه داشتيم
س: چه كساني؟
ج: آسيدكاظم حائري كه حالا مرجع عراق است و مقيم قم است. آقاي سيدمحمود هاشمي، آقاي سيدمحيالدين اشكوري-اولين شاگرد مرحوم آقاي صدر(بود)- آقاي سيدعبدالغني اردبيلي، آقاي مسلمي
س: با انيها رفتوآمد داشتيد حاجاقا؟
ج: بله…آقاي افكاري، آقاي سيدعليرضا حائري كه اخيراً تاييد شدند رئيس دايرهالمعارف شيعه به رحمت خدا رفتند…يك ماه…ما با بعضيها رفاقت داشتيم.
س: جاي آقاي شاهرودي آمدند بعد يك ماه بعد هم خودشان فوت شدند
ج: آره جاي آقاي شاهرودي. آقاي شاهرودي شايد قبل از ماها (شاگرد آقاي صدر بود)، جوان بود كه آقاي اشكوري برده (بود او را) درس آقاي صدر.
س: درسشان كجا برگزار ميشد؟
ج: اول در يك مقبرهاي (برگزار مي شد) -ميگويندش مقبرهي آلياسين مقبرهي كوچكي است.
س: كه در؟
ج: در نجف
س: كجاي نجف؟
ج: منطقهي اباره ميگويند. بعداً منتقل شد به يك مسجد بزرگـر
س: آره گفتيد به يك مسجد بزرگ رفت…ايم مسجد را هم گفتيد؟
ج: (اسم) مسجد يادم نيست…بعداً از اين مسجد به مسجد شيخطوسي (رفتند)كه آنجا ديگه مرجعيتشان گل كرد.
س: اين چه سالي بود؟ انتقال دوم به مسجد طوسي؟ شما عراق بوديد؟
ج: بله عراق بودم
س: يعني اواخر دههي ۴۰ بوده احتمالاً؟ يا اوايل ۵۰؟ شمسي دار ميگويم…چون شما ۵۱-۵۲ ميايد ايران
ج: ۵۱….بعد از اين جشنوارهي شاهنشاهي
س: جشنهاي ۲۵۰۰ ساله….شما قبلش ميآييد و يك مدت در مرز معطل ميمانيد تا اين جشنها تمام ميشود و شما (وارد ميشويد).
ج: دقيقاً ضبط نكردم اين (تاريخ را)
س: حالا ميرويم يك چيز ديگر…واقعهي ۱۵ خرداد ۴۲ را…محرم را…آن زمان در نجف خبرش را شنيدي؟
ج: واقعاً تكان داد نجف را. من البته جوان بودم…خيلي…
س: شما فكر كنم آن زمان وارد دانشگاه شده بوديد
ج: جوان بودم ولي هنوز در جريان حوادث ايران نبودم ولي عاشق امام بوديم. يعني امام كه تشريف آوردند، من ازجملهي شعرايي كه قصيده گفتند در حق امام و خواندند، بودم؛ و عشقي داشتيم به امام.
س: يعني شما در همان واقعهي ۴۲ امام را شناختيد يا قبلترش امام را ميشناختيد يا نه موقعي كه از تركيه آمدند نجف شناختيد
ج: قبلاً ما يعني ؟؟؟(۸۵:۱۳) ديديم و اهميت حركت ايشان را ميدانستيم ولي دور بوديم از اين محيط.
س: ميگوييد در نجف غوغا شد يعني چه اتفاقي افتاد؟
ج: يعني خب هم نجفيها رفتند به استقبال تا كربلا. ۷۶ كيلومتر رفتند آنجا (به) استقبال امام! بعد از مدتي آوردندشان نجفو حضورشان در نجف، حضور عظيمي بود يعني هم فكرها را باز كرد و هم بحثهاي علمي را مجدداً مطرح كرد و هم بحثهاي ولايهالفقيه را در نجف انجام داد. رفتوآمد علما زياد بود. از جملهي افرادي كه خيييلي به امام علاقمند بود، خود آقاي صدر بود. خودش تشوي كرد كه آقاي شاهرودي بروند درس امام. يعني آقاي صدر خيييلي عشق ميورزيد به امام. اين را بگويم كه وقتي كه امام پيروزياش (حركتش) پيروز شد و انقلاب به مراحل به ثمر نشستن رسيد، اين سرود ايران ايران كه ميشنيدند خودشان از حال بيحال ميشدند، با اينكه معروف نبود كه مراجع سرود بشنوند. ولي اين سرود ايرانايران خيلي تكان داد مرحوم (آقاي صدر را)؛ و يادم هست يك نامهاي نوشت (آقاي صدر) به امام كه “من (و) مرجعيتم و همهي امكاناتم در اختيار شماست”. آن وقت هم شايد مرجع نصف عراق (بودند) خيلي از جوانهاي روشنفكر كلاً مقلد ايشان -آقاي صدر- بودند. ميگفت خودم، مرجعيتم، كلاً در خدمت حضرت عالي و انقلاب هستم! معروف است كه نامه هم نوشتند براي شاگردانشان.
س: شما اين سوره را كجا متوجه شديد كه گوش مي كردند و خوششان آمده؟
ج: بعداً نقل كردند. ما از ۵۱ تبعيد شديم. بعداً براي ما نقل كردند…خيلي اصلاً ايشان منقلب ميشد.
س: همان ايران ايران اي مرگ و عص…خون جوانان…
ج: خون و مرگ و عصيان
س: جالب است مرجع بوده و اين سرود را هم گوش ميكرده
ج: بله…خيلي…
س: اساساً در نجف گوش دادن راديو در آن زمان معمول نبوده درست است؟
ج: نه ه ه آن اول (معمول نبود). زمان ما نه معمول شد.
س: يعني در دههي چهل شما گوش ميكرديد
ج: ما يك كم مرحلهي باز شدن ذهنةا بوديم. ما جوان اينجوري بوديم.
س: من آن ۱۵خرداد را اينكه چه اتفاقي در نجف افتاد را متوجه نشدم. حوادثي كه…
ج: يعني…
س: حاجآقا بعد چه مدت اصلاً فهميديد در تهران ۱۵ خرداد اتفاق افتاده؟
ج: بله يعني ما نميدانيم اصلاً ۱۵ خرداد…خود تاريخ (تقويم) ايراني (را) نداشتيم. تاريخمان (تقويممان) ميلادي بود و قمري.
س: حوالي عاشورا بوده ديگه
س: محرم ۱۹۸۳ است
ج: بله ما عوامل اين ۱۵ خرداد را نمي دانستيم ولي طلبههاي ايراني كه آمده بودند از ايران، زياد صحبت ميكردند، تحرك زياد بود و گفتم يك تحولات جديد به وجود آمد.
س: از آن زمان اسم آيتالله خميني بود. قبل از ۱۵خرداد يعني مثلاً سال ۵۰ ميلادي كسي در حوزهي نجف آقاي خميني را ميشناخت اصلاً
ج: بله حتي ما طلبههاي كوچك او را به عنوان انقلابي بزرگ ميدانستيم. لذا طلبههاي جوان در استقبال خيلي زياد بودند.
س: استقبال را يادتان هست حاج آقا كه خودتان چه شعري خوانديد؟
ج: من عرض كردم كه يك شهري خواندم كه آن زمان شاعر پخته نبود ولي شعري من گفتم كه موثر بود.
س: لباس (روحانيت) پوشيده بوديد آن زمان؟
ج: چرا در دانشگاه (ملبس بوديم). (شعرم اين بود) مقامك في الثري يا عقابُ ومنزلك المآلي لل؟؟؟(۹۱:۳۹) يعني اگر مقام تورا بخواهند (در) تمثيل بگوييم، بايد در كوكب ثريا، آنجا، نظر كنيم و اگر محل نزول تو را بخواهيم…{تكرار شعر جهت يادآوري مفهوم} مقامك في الثري يا عقابُ ومنزلك المآلي ؟؟؟(۹۲:۱۴) ترجمهاش به فارسي خيلي (كامل در نميآيد)…هرچه هست قصيده را خوانديم و مورد استقبال واقع شد.
س: حاج آقا اين قصيده را گفته بودند (بگوييد)يا نه خودتان گفتيد؟
ج: خودم انشاء (كردم)
س: يعني مثلاً كميتهاي بود مثلاً…
ج: نه خودم انشاء كردم. از همين تاثر (ورود امام)
س: از همين مدارس علميه كه در نجف وبدند كميتهي استقبالي داشتند؟
ج: بله هم در كربلا هم در نجف.
در كربلا يك حادثهاي شد….سيد محمد شيرازي -همين تشيع انگليسي- خيلي سعي كرد كه به امام خوشامد بگويد و يك ميزبان خوبي باشد. وقتي كه آمديم و تبعيدمان كردند، اينجا يك مجلهاي داشتند-تبليغاتچي هستند- عكس امام و عكس شيرازي…عكس اين دوتا را به عنوان (با شعار) والتقيا زعيمان (زده بودند) يعني دو رهبر انقلاب به همديگر رسيدند. ما از ان وقت اينها را منحرف مي دانستيم.
س: بعد مدارسي كه محوريت اين كميته هاي استقبال را داشتند كجا بودند؟
ج: مطلع نبوديم
س: وظيفهي خاصي ميدادند به افراد مختلف كه مثلاً شما سرود بگو …
ج: نه ما وظيفهي خودمان (دانستيم و با) ابتكار شخصي ميرفتيم استقبال و جلسات و اينها
س: يعني شما ذيل كميتهها نبوديد خودتان شخصاً رفتيد
ج: بله
س: بعد شما از نجف تا كربلا همراه امام رفتيد يا نه فقط نجف بوديد؟
ج: گمان ميكنم رفتن…نه…به استقبال امام آمديم نجف
س: از كربلا؟
س: شما رفتيد كربلا و امام را هم معيت كرديد
ج: من به عنوان يك طلبه (با) ابتكار شخصي (رفتم)
س: مثل افراد ديگر بوديد.
س:جمعيت چقدر بود؟
ج: خيلي بود
س: عددي بخواهيد بگوييد
ج: يعني آنجا، آن زمان در عراق فضاي حتي سياسي ؟؟؟(۹۵:۲۴) بود و خيييليها رفتند.
س: حالا بعضيها ميگويند -همين كه شما گفتيد- در كربلا آقاي شيرازي حتي امامت جماعت حرم را
ج: من مطلع (نيستم)
س: اين امامت جماعت را به امام دادند
ج: من مطلع (نيستم) ولي همهي حركاتش مشكوك بود. چون كه مكروه كل مراجع نجف و كربلا بود.
س: هدايت اين كميته استقبال علما بودند يا؟
ج: نه مردمي بود…كلاً مردمي بود و من نمي دانم آيا يك مسئولي هم بود يا نبود. (آن) زمان فضاي سياسي بازي بود.
س: آن فضايي كه به شما دادنن و ان شعر را خوانديد چطوري بود؟ يعني خودتان رفتيد گفتيد يا پشت ميكروفون
ج: ببينيد انجا متعارف است كه يك جلسهاي هست، هركه قصيده دارد (ميايد) ميگويد.
س: پا ميشود و ميخواند؟
ج: ها
س: يعني در يك محوطهآي بوديد كه خوانديد شما درست است؟
ج: بله در جلسه
س: در جلسه بوديد.
س: جلوي امام
س: شما بعدها جلسات امام را هم شركت كرديد؟
ج: مرتب
س: درس امام را هم ميرفتيد؟
ج: نه. هنوز ان زمان حتي به سطح آقاي هاشمي (شاهرودي) نبوديم. با اينكه بزرگتر از آقاي هاشمي
س: هاشمي شاهرودي
ج: آقاي هاشمي را، امام فرستادند؟؟؟(۹۷:۲۰) آقاي صدر، خدمت امام (يعني آقاي صدر، آقاي هاشمي را به عنوان نمايندهشان فرستادند خدمت امام ره گه پاي درس امام بنشينند)
س: خواستند كه به درس امام يك وزني بدهند و آدمهاي بزرگ بروند و
ج: بله
س: تعمداً
ج: و رابط باشد
س: آن درسهاي سال ۴۸ كه درسهاي ولايت فقيه شروع ميشود، انها را هم شما نبوديد؟
ج: نه من شاگرد امام نبودم
س: ميشنويديد بحثها را؟
ج: هنوز به آن سطح نرسيده بودم
س: داستان كويت و علمايي كه در كويت بودند (در) آن زماني كه شما رفتيد كويت…چه كساني بودند؟
ج: كويت همان ۶۸ اينطورا بود. ما فارغالتحصيل شده بوديم و كويتيها مردم كويت ميخواستند (در) يك مجموعهاي بيايند در دبيرستانهاي اهلي درس بدهند.
س: دبيرستانهاي اهلي منظورتان مردمي است؟
ج: مردمي….ما از طرف آقاي حكيم انتخاب شديم-چند مجموعه بوديم- و رفتيم براي آنجا درس ميداديم. حدود ۹ ماه يا ده ماه آنجا بودم، درس ميداديم. البته اكثر ما (عضو)حزبالدعوه بوديم و اتفاقاً بعضي از ماها روي گسترش حزبالدعوه كار ميكردند ولي من بالخصوص روي ادبيات و تعليمات انقلابي هم داشتند-يادم هست خود شاه آمد به كويت و خيييلي استقبال كردند ايرانيهاي آنجا-
س: محمدرضا پهلوي
ج: حتي اينجور گفته شد كه از خود شهر كويت تا فرودگاه قالي فرش كردند!
س: براي پهلوي
ج: البته ما به هيچوجه در هيچ جلسهاي براي تكريم شاه شركت نكرديم و معروف بوديم كه ما ضد شاه هستيم و در مدارس (و) در تعليمات، شاه را انتقاد مي كرديم كه (اين كار) براي آن تجاري كه فريب شاه را خورده بودند خيلي سنگين بود ولذا همان سال، آخرين سالي بود كه (آنجا بوديم و تدريس كرديم و) آخرش شبه اخراج بود كه ما را از كويت به نجف (فرستادند)
س: يعني فهميدند و شما را چيز كردند
ج: بله فهميدند كه ما ضد شاهيم
س: علماي خاصي آنجا در كويت باهاشان ارتباط داشتيد؟ يادتان ميايد اسمشان را بگوييد؟
ج: البته نمايندهي آقاي حكيم، شيخ علي كوراني بود
س: شيخ علي كوراني معروف در لبنان؟
ج: همين شيخ علي…كه اخويشان رحمت خدا رفت…شيخ حسين
س: نويسندهي آن كتاب شيخ حسين است؟
ج: كدام كتاب؟
س: كتاب عصر ظهور؟ آن شيخ علي كوراني است…
س: شيخ علي كوراني كه دربارهي ظهور و آخرالزمان فعاليت ميكند…همين بود؟
ج: يك آدم مشوشالفكر (بود). (اول) نمايندهي آقاي حكيم (بود)بعداً ضد آقاي حكيم شد. (اول) رفيق ما بود، بعداً ضد ما شد. (اول) پيرو آقاي صدر بود بعداً ضد آقاي صدر شد. اين آدم (را) تاحالا من به فكرش اطمينان ندارم و رابطه هم با ايشان ندارم. آدم شلوغي بود ولي ايشان عالم آنجا بود.
س: آن زمان با شما خوب بود رفته بوديد انجا
ج: بله
س: شما به نمايندگي از اقاي حكيم رفتيد عملاً ايشان به شما رياست داشت
ج: بله..يعني ميزبان بود.
س: سناش ان زمان از شما خيلي زيادتر بود؟
ج: جوان بود. شيخ علي درس علمي نخوانده. نه نجف درس خواند، نه بعد از وكالت درس خواند. ولي آدم با نبوغي است يعني فكر جوالي دارد ولي متاسفانه رفتارش، رفتار طبيعي تا حالا نيست. حتي (با) انقلاب! ايشان هي از آقاي منتظري تعريف ميكرد، بعداً ساكت شد، حمله كرد به آقاي صدر و آقاي حكيم كه قبل از او حكيم كرده بود. آدم مستقيمالفكر و سلوك نيست. (از) ديگر علما آقاي مُهري بود كه رحمت خدا رفت. آقايي…شيخي رئيس شيخيه بود كه ما هيچ رابطهاي (نداشتيم). مدعي بعضي حرفها بود و ما محلاش نگذاشتيم. ما شديم يك جبهه و اينهايي كه رفتند جبههي ضدعلما (شدند و طرفدار) علماي يا مرتجع يا شاهنشاهي.
س: علماي شيعهي آنجا كه يا به سمت شاه هستند يا به سمت آدمهاي مرتجع. اين شيخيه را فاميلياش را يادتان نميآيد؟
ج: اين شيخ كرماني
س: بله شيخيه كرماني است
ج: ايني كه حالا هست…پسرش…آن شيخ هم مورد هم خشم آقاي حكيم و خود دعوه هم بود. و من يادم نيست…حتي يادم هست يك روز عيد بود گفتيم حالا برويم يك مصالحهاي كنيم، من استخاره گرفتم و خيييلي بد در آمد و نرفتيم، همهمان نرفتيم.
س: شما تيمتان چند نفر بود؟ حاج آقا از نجف رفته بوديد
ج: ما آره چند نفر (بوديم) بله….يعني اساتيد مدرسهي جعفريهي كويت
س: رفته بوديد كه بيشتر هم بمانيد درست است؟ بيشتر از ۹ ماه
ج: بله ولي اخراجمان كردند. هم دولت را تحريك كردند برعليه ما و هم سفارت ايران (را). سفارت ايران مثل سفارت آمريكاي امروز، در هرجا كه بود آن سفارت برعليه ما بود. يادم است جلسات سختي هم ميگرفتند و ما درگير ميشديم تا اخراج شديم.
س: بقيه هم فارسي(فارس) بودند يا سما فقط در آنها فارس بوديد؟
ج: فارسي نبودند…عراقي بودند.
س: شما با مجموعههاي ايراني هم ارتباط گرفتيد؟
ج: آنجا ارتباط داشتيم ولي مجموعههاي ايراني اكثراً شاهنشاهي بودند. جوانانشان انقلابي بودند و ما باهاشان رابطه داشتيم.
س: يادتان ميآيد كسي از انجا؟
ج: يادم نيست
س: رابطهي شهيد صدر با شيخ سليمان مدني (چگونه بود)؟ از موسسان حزب در كويت بوده درست است؟
ج: سليمان مدني من يادم نميآيد
س: شيخ سليمان مدني يادتان نمي آيد؟ اينها حزبالدعو را در كويت راه مي اندازند تحت تاثيرِ
ج: من شيخ سليمان يادم نيست
س: شيخ سليمان مدني! يادتان نمي آيد؟
ج: نه
س: بعدحاج آقا اين ديگه آخرين نكته كه اين جلسه اگر
ج: وقتمان تمام…
س: آره…ميخواهيد بگذاريد براي جلسهي ديگر كه جنگ اعراب و اسرائيل را ميخواستم بپرسم. اتفاقي افتاد…فضاي نجف…فضاي علما…بازخورد علما…
ج: من (دربارهي) وضع سياسي هم ميتوانم صحبت بيشتري كنم.
س: الان ميخواهيد (بگوييد)يا بگذاريم در جلسهي بعد؟
ج: بله
س: بگذاريم جلسهي بعد….تشكر حاجآقا…
س: ممنون حاجآقا…
س: لطف كرديد
ج: خدا خيرتان دهد
س: خيييلي خوب بود حاجآقا…خيلي خوب بود…آمديم اتاق خودتان فكر كنم خيلي راحتتر و چيزتر شديد…هم شما خيلي سرحالتر…
ج: اتاق شماست
س: سلامت باشيد…پايين شايد يك خرده معذب بوديد، اذيت ميشديد. خيلي جلسهي خوبي بود خيلي نكات خوبي گفتيد
ج: خدا خيرتان دهد
س: خدا به شما خير بدهد كه وقت ميگذاريد و لطف ميكنيد. انشاءالله اينها ماندگار ميشود.
ج: خداوند به شما توفيق بدهد و دقيقاً در خدمت انقلاب قرار بدهد
س: انشاءالله با دعاي خير شما. شما هم دعا كنيد….دست شما دردنكند
پايان جلسهي چهارم
[۱] روژه گارودی یا رجا (به فرانسوی: Roger Garaudy) یا Ragaa Garaudy (۱۷ ژوئیه ۱۹۱۳ – ۱۳ ژوئن ۲۰۱۲) استاد دانشگاه، فیلسوف، از رزمندگان مقاومت فرانسه و نویسندهٔ سرشناس کمونیست فرانسوی بود. او بخاطر نوشتههایش و موضعگیریهای سیاسیاش به عنوان یک منکر هولوکاست توجه عمومی را به خود جلب کرد. وی در سال ۱۹۸۲ به دین اسلام گروید.
[۲] جامعهخواهی، جامعهگرایی یا سوسیالیسم (به فرانسوی: Socialisme، سوسیالیسم)، اندیشهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است که برای ایجاد نظم اجتماعی مبتنی بر انسجام همگانی میکوشد، جامعهای که در آن تمامی قشرهای اجتماع سهمی برابر در سود همگانی داشتهباشند.
هدف سوسیالیسم لغو مالکیت خصوصی بر ابزارهای تولید و برقراری مالکیت اجتماعی بر ابزارهای تولید است. این «مالکیت اجتماعی» ممکن است مستقیم باشد، مانند مالکیت و ادارهٔ صنایع توسّط شوراهای کارگری، یا غیرمستقیم باشد، از طریق مالکیت و ادارهٔ دولتی صنایع…
[۳] میت غمر نام شهر و شهرستانی در استان دقهلیه مصر است.
[۴] سَیّدی أیّها الأعز الأجَل/ أنتَ ذو مِنّة وَأنتَ المدِل/ عَجَزُ الحرف أن یُوفّی عظیماً/ کُل ما قیل فی سِواه یَقِل/ أیّها الشامِخ الذی شاءَهُ اللهُ/ زَعیماً لِثَورَةِ تَستَهِل/ لَکَ فی ذِمّة الإله یَمینٌ/ یَدٌ مَن مَسّها بِسوءِ تَشِل/ لَکَ فی السّلم مِنبَرٌ لا یُجارى/ لَکَ فی الحرب مِضرَب لا یَفِل/ لَکَ أهلٌ فَوقَ الذرى وَمَحَل/ لَکَ بَعدَ المکرُمات وَقَبل/ فإغتَفِر لی ما جاءَ فی ذِکریاتی/ یا عَطوفاً عَلى خُطى مَن یَزِل
ترجمه:
مولای من ای سرور والا مرتبه/ نعمتت بس بزرگ است و تویی رهنما/ کلمات از بیان مرتبه والای تو عاجز است/ وهر چه در حق تو بگوییم نا چیز است/ ای در بلندا که خداوند اراده نموده است/ رهبر انقلابی باشی که روز به روز قوی تر می شود./ تو در پیشگاه خدا پیمان بسته ای/ دستی که به ناشایست بر آن دراز شود را نابود کنی/ در صلح بیانی داری بی نظیر/ ودر جنگ پایگاهی داری که از پا نمی ایستد/ تو خاندانی داری که در قله شرف قرار دارند/ وجایگاه تو تمام فضائل را در بر می گیرد/ ای آنکه بر لغزش کننده مهربان و عطوف است/ از اشتباهاتم در دیوان «ذکریات» بگذر
[۵] محمد مهدی جواهری از بزرگترین شعرای جهان عرب در دوران معاصر است که به شاعر العرب الأکبر (بزرگترین شاعر عرب) و شاعر الجمهوریة مشهور است. این شاعر شیعی مذهب در سال ۱۸۹۹ میلادی در نجف متولد شد و در دوران حکومت ملک فیصل به علت فشارهای سیاسی، عراق را به قصد ایران و سپس سوریه ترک نمود و سرانجام در سال ۱۹۹۷میلادی در دمشق دار فانی را وداع گفت.
از جواهری آثار فراوانی نظیر دیوان الجواهری، ذکریاتی (در سه جلد)، برید الغربة، الجواهری فی العیون من أشعارهو برید العودة به جای مانده است. همچنین ترجمه کتاب جنایت روس و انگلستان در ایران تحت عنوان جنایة الروس والإنجلیز فی ایران نیز از آثار اوست. این شاعر صاحب نام شیعه٬ در سال ۱۹۹۵میلادی با «حضرت آیت الله العظمی خامنه ای» رهبر معظم انقلاب اسلامی در تهران دیدار کرد. وی در این دیدار یک نسخه از یکی از دیوانهای شعر خود ـ با نام «ذکریات»ـ را به ایشان اهداء کرد.
[۶] شَمَمْتُ ثَرَاكَ فَهَبَّ النَّسِيمُ نَسِيـمُ الكَرَامَـةِ مِنْ بَلْقَـعِ
[۷] جــواهری بــه دلایــل گونــاگون گــاه از مـسیر پـاک خانـدانش دور میشود و بـه سوسیالیـست یـا مـذاهب دیگـر میگراید و لــیکن ماننــد برخــی دیگــر از شــعرای معاصــرش چنــدان بــه دشــمنی و مخالفــت بــا دیــن شــناخته نمیشود و در برخــی از اشــعارش بــه مــسلمان بــودن خــود افتخــار میکند و قصایدی اگر چـه محـدود در مـورد موضـوعات دینـی میسراید.
[۸] محمدعلى آذرشب، پژوهشگر ایرانی زبان و ادبیات عربی، استاد دانشگاه تهران، عضو کمیته فرهنگ و تمدن اسلام و ایران شورای عالی انقلاب فرهنگی، عضو شورای عالی مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی و مشاور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در امور بینالملل. او علاوه بر تدريس و تأليف و ترجمه، مسؤولیتهاى اجرايى متعددى مانند معاون آموزشى و همچنين معاون پژوهشى دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه تهران، رايزنى فرهنگى جمهوررى اسلامى در سودان (خارطوم) و در دمشق (سوريه) و معاون بينالملل مجمع تقريب بين مذاهب اسلامى را بر عهده گرفته است.
دكتر آذرشب عضو آكادمى زبان عربى سوريه، اتحاديه نویسندگان عرب (دمشق)، عضو هيئت مؤسس و هيئت امناى دانشكده اصول دين، عضو مجمع عمومى مجمع جهانى تقريب بين مذاهب اسلامى و نيز عضو مجمع جهانى زبان عربى در بيروت است. نشريههاى رسالة التقريب، ثقافتنا و ثقافة التقريب از آغاز تأسيس با مسؤولیت و سردبيرى وى منتشر شده است.